Feb 10

فرصت های شغلی آینده

میلاد صابری: شب و روزتون بخیر. در هر کجای مملکت و این کره‌ی خاکی هستید روزتون، وقتتون بخیر. در خدمتتون هستیم با لایو(live)شماره‌ی ۲۲ فکر می کنم. بیست و دومین مجموعه از لایوهای شبانه و روزانمون در دوران قرنطینه و کرونا. امیدوارم که هم حالتون خوب باشه و هم زودتر هممون برگردیم به کار و زندگیمون برسیم. امشب در خدمت مهمون عزیزی هستیم از دوستان بسیار فعال کامیونیتی ایرانیان در سیدنی, ولی دیدم در سیدنی فعالی, در ملبورن فعالی, همه جا فعالی سعید جان.
سعید بستانی: دیگه الان اینترنشنال ها همه جای دنیا فعال هستند. اتفاقا برنامه داشتیم از ترکیه اومده بودند, از اروپا آمده بودند, از کانادا. دیگه الان فاصله ها واقعا برداشته شده.
میلاد صابری: دقیقا. خلاصه سعید بستانی عزیز خیلی خوش اومدی و ممنون از اینکه دعوت منو قبول کردی. اقای سعید بستانی دیرکتور شرکت مشاوره Deloitte می باشد. اگر بشناسید و درکنارش اون کار قشنگی که می کنه و اون خروجی که برای کامیونیتیمون داره. موسس مدرسه ی کوچینگ و بهبود زندگی. یک سری کارای قشنگ، دوره های قشنگ، سمینارهای قشنگ و انتشارات قشنگی دارد. من چند ساله که واقعا دارم ازت استفاده می کنم و باعث افتخار هست وجود امثال شماها توی کامیونیتی ما. در خدمتت هستم سعید جان یه معرفی کوچک از خودت داشته باش من در خدمتت خواهم بود.
سعید بستانی: درود بر شما میلاد جان. واقعا من تبریک میگم بخاطر این کار قشنگی که شروع کردی و الان ۲۲ تا برنامه, واقعا عالیه واقعا عالیه چون من همیشه میگم تو این دوران کرونا هر اتفاقی میفته هم میتونه یه فرصت باشه و هم میتونه تهدید باشه به قول معروف.
میلاد صابری: درسته.
سعید بستانی: از کسایی که مثل شما از این به عنوان یه فرصت استفاده کردند و یک کار قشنگ این چنینی رو انجام دادند واقعا عالیه واقعا عالی هستش.
میلاد صابری: خواهش می کنم.
سعید بستانی: معرفی بخواهم داشته باشم, من نه سال پیش اومدم استرالیا. من توی ایران مهندسی کامپیوترنرم افزار خونده بودم و چند سال قبل از اینکه بیام استرالیا, شرکت خودمون و کار خودمون رو داشتیم. اومدم استرالیا, من همیشه عشق مدیریت و منیجمنت و لیدر شیپو این ها رو داشتم. بعد ما که اومده بودیم, زبان که(this is a book)بود. از اونورم می خواستم برم اینترویو برای مثلا سمت مدیریت که مثلا من می گفتم آقا مدیر عامل فلان شرکت توی ایران بودم و اینا, خیلی کاری به ما نمی دادند. بعد من گفتم که بخوام وارد این بحث مدیریت بشم, رفتم مدیریت پروژه و آیتی پراجکت منیجمنت خوندم.
آیتی پراجکت منیجمنت رو خوندم و رفتیم جلوتر و هماهنگ کردن اینو اونو. بعد از اون طرف زبان خیلی قوی می‌خواست که حالا من اون زبان رو هم خیلی هنوز نداشتم و بعد از اون طرف هم نگاه می کردم که جونیر پراجکت منیجمنت ۵۵ هزار تا می خواست حقوق بگیره برنامه نویس ۸۰-۹۰ هزارتا پول می گرفت. بعد من اصلا بخاطر اسکیلمایگرنتی هم که اومده بودم روی بحث برنامه نویسی و کامپیوتر. دیگه بین این ها گفتم که نه, این پراجکت منیجمنت هم خیلی کارهاشو مخصوصا کامینیوکیشنشون زمان نداشتند و هم اینکه حقوقش خیلی چیز جذابی نبود. مثلا میبینم که من باید چهار پنج سال کار بکنم که بشه ۱۱۰_۱۲۰ هزار تا بعد باید به عنوان یه برنامه نویس من باید دو سه سال کار می کردم. بچه ها رو می دیدم که ۱۲۰- ۱۳۰ تا در می آوردند. خلاصه گفتم اقا بریم همون کار برنامه نویسی, حالا دورم شده بودم از برنامه نویسی, رفتم اینترویو و کار اول رو گرفتم و کار اول بعد دو ماه شروع شد.
میلاد صابری: بله بله.
سعید بستانی: تعدیل نیرو شد و من بعد از دو ماه از اونجا بیرون اومدم. کار بعدی بعد از ۸ ماه دوباره تعدیل نیرو شد و نکته‌ای که وجود داشت بخاطر این بود که من اون کار رو با اینکه درامد خوبی هم داشت ولی دوست نداشتم چیزی نبود که منو به هیجان در بیاره.
تا اینکه من راهمو پیدا کردم فهمیدم که اون فاندیشنو(Foundation)که باید بگذارم چی هستش. توی مسیر درست افتادم و شروع کردم از کارم لذت بردن و بعد از اون وارد سمت های مدیریتی شدم و الان کار لیدر شیپ(leadership)انجام میدم توی شرکت دلویت. توی پروژه‌ای که الان هستم داریم بانک دیجیتال می سازیم، تیمی که دارم ۶۷ نفر هستند ۵ تا مدیر به صورت مستقیم زیر نظر من کار می‌کنند و هر کدوم از این ها یک سری تیم لیت دارند و اون چیزی که همیشه پشنم(pation)بوده و دوست داشتم رو الان بهش رسیدم و حالا در کار اون هم بحث مدرسه کوچینگ و بهبود زندگی رو داریم که یه سری از این تجربیاتم رو از اون طریق برای هموطنان فارسی زبان دارم به اشتراک می‌گذارم.
میلاد صابری: چقدر فعال چقدر پر انرژی بگو که به عنوان یه مهاجر حالا تازه واردم نیستی به عنوان یک مهاجری که اومده بود اون زمان ها و این چالش ها رو بالا پایین کردی توی این مسیری که خودتو پیدا کنی راهت رو پیدا کنی و به نتیجه برسی در کنارش هم این همه خروجی برای کامیونیتی آدم های دیگه داشته باشی چه چالش هایی دیدی؟ آیا مسیر موفقیت یک نمودار صافه با شیب مثبت؟ چه چالشایی دیدی، چه اشتباهاتی داشتی، چه درسایی گرفتی؟ اینا رو واسه این میگم که در حقیقتش پوینتی(point) درسی که از این لایو ها و ویدیو ها بگیریم این باشه که همون حتی اونایی که تاثیرگذارند حتی اونایی که موفقند اونایی که چهار تا حرکت قشنگ زدند هممون مثل هم بودیم یه چالش های مشابهی داشتیم آدمهای خیلی متفاوتی نیستیم بگیم حتما باید طرف اول بیلگیتس باشه بعد دست کامینیوتیشو بگیره اول بایستی پولدار بشه بعد تازه به پشن خودش روی بیاره به اون کاری که علاقه داره روی بیاره.
توی این مسیر چه چالش هایی دیدی چه درس هایی گرفتی؟
سعید بستانی: آره نکته‌ی خیلی جالبیه و جالبیش اینه که یه سری الگوها هستند برای خیلی از ماها همین ها تکرار میشه. من بزرگترین چالشی که داشتم و یه مدتیم داشتم بهش آگاه نبودم این بود که از لحاظ ماین ستی(mainset)، فاندیشنی(Foundation)، روی فاندیشن(Foundation)اشتباه بودم من همیشه مثالی که می زنم اینه که یه ساختمون رو وقتی که پیش رو میبینی فاندیشنش(Foundation) رو میبینی بر اساس اینکه چقدر عمیقه و چقدر قویه اون ساختمون میره بالا درسته؟ بعدا که اون ساختمون میره بالا کسی اون پی رو نمیبینه اون فاندیشن(Foundation)رو نمیبینه ولی همه میبینند که چقدر رفته بالا, ولی نکته‌ی اصلی که اون ساختمون تونسته انقدر بره بالا اون فوندانسیونش بوده و توی زمینه‌ی کار تجربه‌ای که داشتم اینه که من خیلی این فونداسیون ها رو نداشتم.
همه‌ی ما که مهاجرت می‌کنیم و اومدیم استرالیا می خوایم که یک زندگی بهتر داشته باشیم و یک رفاه بالاتری داشته باشیم و درآمد مالی برای اکثر ماها خیلی مهمه. یکی از دلایلی که من پراجکت منیجمنت( project management )رو ول کردم و رفتم برنامه نویسی بخاطر پول بیشترش بود. یکی از عواملش پولش بود. حالا زبان هم بود ولی پول یکی از نکات اصلیش بود. بعد از اینکه من رفتم کار برنامه نویسی انجام دادم, دیدم که ماین ستی(mainset)دارم و موفقیتی که من دارم اینه که پول بیشتری دربیارم و چون همیشه من الگوبرداری می کنم از کسایی که موفق هستند. اگر که شما صد تا آدم موفق داری ۸۰ تاشون یک سری مسیر رو رفتن یک سری پترن(Pattern)ها رو دنبال کردند اگر شما هم همون کار رو بکنید به احتمال ۸۰ درصد شما هم همون نتایج رو می گیرید. یکی از ویژگی های آدم های موفق توی محیط کار چه کسانی که بیزینس(business)دارند برای خودشون و چه کسانی که توی یه جایی کار می‌کنند این هستش که, شما یا داری تمرکز می‌کنی روی اون سرویسی که میدی و اون ولیویی(value)که داری اضافه می کنی یا داری تمرکز می کنی روی اون درآمدت. نکته‌ای که وجود داره اینه که زمانی که شما خدمت بیشتری انجام بدی ولیوی(value)بیشتری بذاری ایمپکت(impact)بیشتری داشته باشی بخاطر تشکر از اون شما پول بیشتری دریافت می‌کنید و درآمدتون میره بالا. یکی از شیفت هایی(shift)که برای من اتفاق افتاد زمانی که من شروع کردم تمرکزم رو روی این گذاشتم که خدمت رسانیم بره بالا اون ولیویی(value)می گذارم بره بالا, یک تغییر بزرگ اتفاق افتاد از اون طرف یک موسسه هست به اسم گالو که خیلی از این تحقیقات مال شرکت ها رو انجام میده و آخرین باری که من نگاه کردم فکر کنم ۲۰۱۹ بود که گفتش حدود ۷۰ درصد از کسانی که کار می‌کنند توی کارشون هپی(happy)نیستند و این موضوعی است که خیلی از دوستان ایرانیی که ما باهاشون صحبت می کنیم از کارشون هپی(happy)نیستند و اینجا سطح پایین هستند و دوست دارند اینجا سطح بالا باشند ولی چون اون ماین سته(mainset)اون فوندانسیون رو ندارن هنوزتوی اون مسیر نمیرن من زمانی که این ماین ست(mainset)رو این فوندانسیو رو پیدا کردم که یکی از عواملش اونی بود که بهتون گفتم اون مسیر پیشرفت منو توی زمینه‌ی کاری تغییرش داد.
میلاد صابری: چه جالب این شیفت(shift)ماین ست(mainset)یا ذهنیت فونداسیون, ذهنیتی که دنبال به قول معروف معیار موفقیت را فقط پول یا پوزیشن شغلی ببینم یا میزان خروجی و سرویس‌دهی خودمو, میزان بازدهی خودمو ببینم. چقدر جالب همین میزان بازدهی، اگر آدم میزان بازدهیشو بخواد ببره بالا پیش نیازش چیه؟ آیا پیش نیازش اینه که یه مقدار بیشتر یاد بگیری؟ یه مقدار تلاش بیشتری بکنی؟ پیش نیاز این که خروجی و بازدهی و سرویس دهیش رو یه مقدار بیشتر بکنه تا بتونه ارزش افزوده‌ی بیشتری بده بیرون چیه؟
سعید بستانی: ببین ما در کل دوتا اسکیل(skill)داریم یکی هارد اسکیل(hard skill)یه سافت اسکیل(soft skill)مثلا هارد اسکیل(hard skill)میشه من کانستراکشنم و دانش من توی اون زمینه است یا من توی کامپیوترم دانشم توی اون زمینه است. سافت اسکیل(soft skill)میشه, مثلا پیپیل مرنجمنت(people management)، تریتیویتی گو شیشه چیزهای خیلی خواهان داشت و جزء بود توی ساخته نگاه می کنی اینکه من ایموشنال اینتلیجنتم(emotional intelligence)چقدر هستش چجوری ترجمه می کنید هارد اسکیل(hard skill)و سافت اسکیل(soft skill)الان دارم فکر می کنم مهارت های نرم و مهارت های سفت.
میلاد صابری: اره مهارت های نرم مهارت های سخت. یه جوری فارسی انگلیسی رو قاطی می کنیم. دوستان ببخشید دیگه خودتون به بزرگواریتون ببخشید واژه های معادلشو خودتون جای گذاری کنید.
سعید بستانی: اره چون من هرچی فکر می کنم واژه ی خیلی چیزی ندارند. بعد حالا نکته اش اینه که ما معمولا دوستان ایرانی یا خودم من اینطوری بود که توی اون هارد اسکیل(hard skill)خیلی ما خوبیم, مهندسای خوبی داریم تو فاین انس(finans)فوق العاده ایم معماری، هنر توی این زمینه‌ی هارد اسکیل(hard skill)فوق العاده ایم.
میلاد صابری: دقیقا.
سعید بستانی: این جپی(gap)که وجود داره جپ(gap)این سافت اسکیلس(soft skill)وقتی که شما این سافت اسکلیل(soft skill)رو نگاه می کنید, من همیشه نگاه می کنم که سافت اسکلی ۲۰۲۵-۲۰۳۰ که الان پلن(plan)کنیم براش برسیم. مثلا ایموشنال اینتلیجنت(emotional intelligence)این طوری نیست که یه کتاب بخونی ایموشنال اینتلیجنتت(emotional intelligence)بره بالا, این طوری نیست که در موردش صحبت می‌کنیم. شما یه کلاسی برید یه دفعه بره بالا. وقتی ۲۰۱۰ رو ما نگاه می کردیم به ابن صورت بود که فرض کنیم مثلا کوردینیشن(coordination)نگوشییشن(negotiation)چیزهایی بود که اون موقع خیلی خواهان داشت و جزء دیمل بود تو سافت اسکیل(soft skill) وقتی که الان ۲۰۲۰-۲۰۲۵ رو نگاه می کنیم اولیش چیه؟کامپلکس پرابلم سالفینگ دومیش چیه, کریتیکال تینکیگ(critical thinking)سومیش چیه, ایموشنال اینتلیجنس(emotional intelligence)بعد این هاس که شما چه بیزینس(business)خودتو داشته باشی چه تو یه شرکت کار بکنی شما رو میبره به یک لول دیگه اگر میخوای به سمت کارهای مدیریتی بری توی اون شرکت اون هارد اسکیل(hard skill)نیس که شما رو میبره اون هارد اسکیلز(hard skill)مینیممیه(minimum)که باید داشته باشی اون چیزی که شما رو میبره بالا اون سافت اسکیلزس(soft skill)و چون اون سافت اسکلیز(soft skill)رو خیلیا هم ندارن زمانی که شما داشته باشید یک جهش خیلی بزرگی با اون انجام می دید.
میلاد صابری: خیلی قشنگ. یکی از اسلایس های طلایی که من همیشه می شمرم همین بود هارد اسکیل(hard skill)در برابر سافت اسکیل(soft skill)و این سافت اسکیله(soft skill)همون گپی(gap)که اکثر ما مهاجرین یا حداقل خودمونو اگر مثال بزنیم ممکنه داشته باشیم و زمان میبره چون اصلا فکر کنم هارد اسکیل(hard skill)و همین طور که گفتی شاید با خوندن یه کتاب درست نشه با یه دونه سورس(source)درست نشه این یه تلفیقی از دانش و تجربه و فرهنگ و به قول معروف قاطی بودن در اون کار هست که یواش یواش یه تنیده‌ای از همه‌ی اینا با هم بشه سافت اسکیل(soft skill)شاید واقعا با یه دونه سورس(source)و یه دونه کتاب سافت اسکیل(soft skill)رو نشه یهو رسوند به استانداردش.
سعید بستانی: دقیقا و برای همینم هست که خیلی بالاس. شما سوال اصلیت این بود که چجوری می تونیم که ایمپکت(impact)بیشتر داشته باشیم؟
میلاد صابری: درسته.
سعید بستانی: من زمانی که اومدم استرالیا, داشتم پراجکت منیجمنت( project management)می خوندم. اون زمان بود که من توی ایران کلی کار کرده بودم و پول هام رو خورده بودند و من با کمترین پول اومدم استرالیا و چون درس می خوندم باید کار می کردم. اون موقع من یک دوستی داشتم کار چمن زنی می کرد و گفت اگر میخوای بیا سه روز در هفته من میتونم تو رو ببرمت و روزی ۸۰ دلار به من می داد. خب۸۰ دلار می داد. مثلا فرض کن دویست دلار در روز بخاطر اون کاری که انجام می‌داد می گرفت. خب مثلا من یک روز ارزش کارم ۲۰۰ دلار بود چون ایمپک(impact)ولیویی(value)که داشتم اضافه می کردم. الان که من این کار رو انجام میدم من هستم همون طور که میدونی در شرکت دلویت کسی که دایرکت داره روزی ۳۰۰۰ دلار بخاطر اون شارژ می کنه. من همون آدمم, اسکیلامم هنوز همون مهندس کامپیوترم ولی ایمپکت و اون ولییویی که الان برای کارم دارم قرار میدم خیلی بالاتره اون ولییو بخاطر هارد اسکیل من دیگه الان نیستش بخاطر اون سافت اسکیل من هست و این مثال شما یه جراح رو میبینی و یکی رو میبینی که توی مک دونالد داره کار می کنه ممکنه اونی که توی مک دونالد کار می کنه حتی هارد ورک تر هم باشه تا اونی که داره کار لوگری انجام میده فرض کنیم مشاوره‌ی فاین انس انجام میده مثل شما.
میلاد صابری: از وزنم معلومه دیگه.
سعید بستانی: میدونی چون ولییویی که شما داری اضافه می کنی یه ولییوی بالاییه اون کسی که داره توی مک دونالد کار می کنه با مثلا فرض کنید هر کسی رو بگذارید اونجا با دو روز آموزش بتونه اون کار رو انجام بده ولی کاری که شما دارید انجام می دید یا وکیل انجام میده یا کاری که یکی از مدیران ارشد یه شرکت داره انجام میده چیزی نیست که طرف بتونه سریع بدستش بیاره برای همینم هست اون یه جورایی جزء ایدنتیتی طرف هم میشه و نکتش هم همینه که زمان میبره. ما این رو چیکار کنیم به دست بیاریم و این همون طور که گفتیم یکی از گپ های اصلی چه دوستان فارسی زبان چه بنظر من تمام کسانی که از کشورهای جهان سوم معمولا مهاجرت می کنند هستش.
میلاد صابری: درسته. عالی آفرین خیلی زیبا بود. سعید جان رفتیم توی داستان هارد اسکیل و سافت اسکیل من می خواستم این سوال رو بعدا بپرسم ولی بزار الان بپرسم بعدا می رسیم به مدرسه کوچینگت. این الان اون جایی ست که فرصت های شغلی هارد اسکیل و سافت اسکیل... من میدونم که تو خیلی مطالعه کردی به واسطه‌ی شغلت به واسطه‌ی بیزینست به واسطه‌ی این رنج وسیعی روی لیدر شیپ و این داستانا داری آینده فرصت های شغلی رو چطور می بینی و چطور باید آماده شویم . میدونم که مطالعاتی داشتی یکم یه مقدمه ای برامون بگو چون میدونم الان این خیلی قشنگ تر وصل میشه به قضیه‌ی هارد اسکیل و سافت اسکیل.
سعید بستانی: بله. نکته ای که هست آمار ها نشون میده تا۲۰۲۵ که ۵ سال دیگه هست حدود ۵۰ درصد کارها یا دیگه وجود ندارند شکلشون کامل تغییر می کنه یعنی از هر دو نفری که ما الان داریم یک نفر کارش رو دیگه اونطوری که امروز داره انجام میده حداقل ۵ سال دیگه انجام نمیده ما همیشه این تحول، روولوشن توی دنیای کار رو داشتیم کوداکت رو یادته فیلم تولید می‌کرد با دوربین عکاسی و اینا ببین زمانی که دیجیتال اومد اینا گفتن اینا عکس دیجیتاله مردم میخوان روی کاغذ بگیرن و وارد این تحولی که توی بحث دیجیتال بود نشد و الان اصلا دیگه اسمی از کوداکت خیلی شنیده نمیشه چون عقب افتاد و زمانی که می خواست خودش رو برسونه دیگه خیلی دیر بود این اتفاق تقریبا هر ۳۰ سال یکبار تا قبل از سال ۲۰۰۰ میفتاد و الان اتفاقی که دار میفته این داره توی بازه های زمانی کمتر و کمتر اتفاق می‌افته و یکی از اینا که میاد حدود سال ۲۰۲۵ بیشتر بحث اتومیشن برای اینکه ماشین ها خیلی از کار ها رو به صورت اتوماتیک دارن چیکار می کنن انجام میدن خیلی کارهایی که تکراری هست الان داره چی میشه به صورت اتوماتیک و خودکار...
میلاد صابری: هوش مصنوعی.
سعید بستانی: هوش مصنوعی و این ها داره انجام میشه. اون کارهایی که سیف هستند و توی دیمند هستند مثلا فکر کن اگر من دارم کار می کنم که میتونه با یه ربات خیلیاش جایگزین بشه خب خطر شانس من چیه؟ بالاعه. کارهایی که ما به صورت ماشینی اون ها رو نمی تونیم انجام بدیم که دوباره برمی گرده به همین سافت اسکیلز فرض کنید شما نمی تونید مدیر یک پروژه رو یک لیدر رو بیاید با ماشین جایگزین کنید نمی تونید بیاید(conflict resolution)رو فرض کنید مثلا یک نفر که اومده با یک شرکت بیمه ای یه کلیمی رو داشته.
میلاد صابری: دعوای حقوقی دارند مثلا.
سعید بستانی: دعوای حقوقی داره اونو تو نمیتونی بیای با ماشین جایگزینش بکنی نمیتونی مثلا کسی که مشکل احساسی داره رو توی محیط کار ماشین بیاد بهش کمک بکنه.
میلاد صابری: این ها بیشتر علوم انسانیه یعنی علوم انسانی، مدیریتی، هنری، کارهایی که قضاوت انسانی، تصمیم‌گیری‌های بحرانی انسانی میخواد تصمیم بین بد و بدتر، تصمیم بین خوب و بهتر. چقدر جالب. ببخشید من قطع کردم حرفتو.
سعید بستانی: اره دقیقا همینه نکتش همینه که اینا به خودی خود نیستند این در کنار یه هارد اسکیلیه مثلا فرض کنید شما یه سری هارد اسکیل در دیمند خواهد بود مثلا حالا IT و اینا خب یه سریاش هست ولی خب یه سری چیزهای دیگر هم توی دیمند خواهد بود ولی نکتش اینه چون این دو تا هم دیگر رو کامل می کنند یعنی یه پازلی که شما سافت اسکیل رو داری هارد اسکیل هم داشته باشید اون موقع هست که شما یه پکیج کاملی هستی اون دو تا کنار هم باشن اون موقع میتونی توی یه لول خیلی بالاتری باشی چون اکثرا یکیش رو مثلا دارند طرف می بینی ایموشنال اینتلیجنسش خوبه کامینیوکیشنش خوبه ولی اون هارد اسکیل رو نداره از اون طرف می بینی خیلیا اون هارد اسکیل رو دارند که بیشتر داستان دوستان ایرانی هست ولی اون سافت اسکیل رو ندارند برای همین من پیشنهادم اینه که دوستان بیشتر سرمایه گذاری کنند روی اون سافت اسکیل که همون طور که گفتیم یکیش ایموشنال اینتلیجنسه که برمی گرده به همون کامینیوکیشن و ارتباطات و اینها کریتیکال تینکینگه که شما می خواهید تصمیم گیری بکنید یه جا باید اکشنی انجام بدید چه جوری اون رو بهش اپرویشد میکنی انجام میدی.
میلاد صابری: من می خواستم بگم این ها رو باز کنید اگر میشه چون الان ما یه اسمی روش میذاریم مثلاً میگیم ایموشینال اینتلیجنس هوشمندی احساسی، هوشمندی عاطی حالا هرجوری که بشه فارسیش کرد از اون طرف مثلاً میگیم کریتیکال تینکینگ تفکر چی میشه...
سعید بستانی: تفکر حیاتی.
میلاد صابری: تفکر حیاتی یه همچین چیزی ولی تعریفش از روی خودش در نمیاد.
سعید بستانی: اره.
میلاد صابری: یعنی من یادمه اولین بارایی که من خودم این واژه ها رو شنیدم برداشت سطحیی که من ازش داشتم دیدم برای اولین بار یه واژه رو می شنوی مغزت سریع شروع می کنه یه پردازش من درآوردی از خودش در میاره میگی آها منظورش این بود اینو که دارم بعد می گوید آها من که خوبم این هم که دارم پس مشکل من نیست نمیدونم شاید این اصلا مدل خلقت، این مدل به قول معروف که سریع ایگومون میاد اها منظورش اینه اینو که دارم پس مشکل من نیست. این رو یکم باز می کنی که ایموشنال اینتلیجنس، هوشمندیه احساسی چیه؟ کریتیکال تینکینگ چیه؟چه فرقی می کنه؟ چه فایده ای داره؟
سعید بستانی: اره حتماً . توی سافت اسکیل توی چند دسته می روند که یکی از دسته های اصلیش در رابطه با ارتباطات نکته ای که وجود داره, ما همیشه می‌گوییمall business are realationship business))همه بیزینس ها چه شما توی یه شرکت کار می کنید و چه بیزینس خودتون رو دارید بر اساس ارتباطاته. اینکه شما توی شرکتی که کار می کنید پرسپشن دیگران در مورد شما چیه دیگران درمورد شما چه جوری فکر می کنند شما ارتباطاتتون با دیگران به چه صورتیه؟ توی مواقع مختلف کاری دارید چجوری رفتار می کنید و دیگران درمورد شما چی فکر می کنند؟ این یکی از قسمت های کلیدی برای اینکه پوزیشن شما توی اون سازمان کجاست و کی شما پروموشن می‌گیرد و اون سلف اورنتی که پیدا می کنید و اون سلف ایمیجی که شما از خودتون دارید زمانی که شما می روید اینترویو زمانی که شما می روید که برای پروموشن صحبت بکنید اون سلف ایمیج شما از تمام این ها ساخته میشه و نکته‌ای که وجود داره وقتی تمام این کریتیکال تینکیگ و ایموشنال اینتلیجنس رو صحبت می کنید این ها همه عوامل کلیدیی هستند توی ارتباطات کاری و نکته اش اینه که اگر ۷۰ درصد آدم ها هپی نیستند اکثر اینها بخاطر ارتباطات کاریه که هپی نیستند آمار داده بود ۸۵ درصد یک شرکت رو ترک می‌کنند بخاطر مدیرشون نه اینکه شرکت رو دوست ندارند مدیر رو دوست ندارند دوباره بر می گرده به این بحث ارتباطات.
میلاد صابری: درسته.
سعید بستانی: نکته اش اینه که وقتی ما صحبت ارتباطات رو می‌کنیم خب این دوباره یکی از چلنج هاییه که خیلی از دوستان ایرانی دارند و ما وقتی ارتباطات رو صحبت می‌کنیم این طوری نیست که زندگی کاری و فردی ما خیلی متفاوت باشه. من توی زندگی کاریم ارتباطاتم عالیه توی زندگی فردی و دوستانم فقط مشکل ارتباطات دارم معمولا وقتی نگاه می‌کنیم ما یا توی جفتشون خوبیم یا توی جفتشون خوب نیستیم میدونی یعنی اینطوری نیستش که ما یه آدم دیگه بشیم بریم سرکار یه آدم دیگه بشیم با دوستامون و خانوادمون باشیم و این دقیقا تمام ایم ایموشنال اینتلیجنس و کریتیکال تینکیگ و این ها یه قسمت عمده شون برمی‌گرده به اینکه ما روابطومون رو چیکار بکنیم توی کار بهترش بکنیم.
میلاد صابری: بله اصلا دارم واقعا مثل یک دانش آموز نشستم دارم یاد می گیرم واقعا لذت میبرم یه چیز خیلی جالب گفتی اونم برآیند ایموشنال اینتلیجنس هوش عاطفی ببخشید من سعی می کنم واژه فارسی در بیارم و تفکر حیاتی. نمیدونم تفکر اصلا نمیشه فارسیش کرد. برآیند این ها و ایموشنالی، احساساتی که در محیط کار در محیط و روابط دوستانه، در محیط و روابط زندگی با مردم درست می‌کنیم همان چیزی که از ما بیرون میزنه به قول معروف آن چیزی که از ما ساطع میشه به دنیا اون انرژی که از ما ساطع میشه به دنیا و همان چیزی که داریم می گیریم از دنیا مجموعه برآیند این ها اون تصویر از خود رو درست می کنه و داشتم فکر می کردم به اینکه وقتی داری یه جایی پرزنت می کنی یه چیزی رو تصویری از خودت داری برآیند همه ی این خوبی ها و بدی هایی بوده که در طول سالها ساخته شده مثلاً فکر می کنی که مثلاً فرض کنید آدم خجالتی هستید.
فکر می کنید که تپق می زنید فکر می‌کنید که قد کوتاهی, فکر می کنید که قد بلندی, در صورتی که بعضی وقتا لزوما این تصویر از خودی که داریم با واقعیت مطابق نیست. من یکی از نیروهایی که پیشم کار می‌کرد یه پسر جوان و نیوزلندی بود که یه مقدار کوچک جثه بود و خیلیم خوش زبون، خوش صحبت پرزنت می‌کرد بسیار ادبیات بیزنسی خیلی خوب خیلی روان پرزنت می کرد سیز من خوبیم بودی یعنی کانورژن بالا. بعد وقتی می شستیم مثلا توی کریسمس پارتی یا فرایدیا که یه درینکی چیزی میزد یکم زبونش باز می‌شد یکم خودمونی تر می‌شد می گفت اره من یکی از چالش هایی که دارم وقتی میرم پرزنت می کنم اینه که من قدم کوتاهه الان همه فکر می‌کنن قدم کوتاهه. من بهش گفتم ببین این اون تصویرس از خود شماست اصلا ماها و دیگران من مطمئنم ۹۰ درصد مردم اصلا فکر نمی کنند به اون شما یک برآیندی از همه‌ی اینها جمع کردی یه تصویر از خود که باید روش کار بکین. حالا سوال من اینه این تصویر از خود و این ایموشنال اینتلیجنس و این کریتیکال تینکیگ رو تا الان فهمیدیم اوکی خیلی مهمه لزوما ممکنه اون چیزی که اندوخته ی ما باشه با خودمون اوردیم درست نباشه شاید کامل به درد نخوره. چطور درستش بکنیم که بتونیم اصولی ازش استفاده بکنیم؟ راه به قول معروف ترمیم کردنش آچار انداختنش چیه؟
سعید بستانی: این بر می‌گرده به اون فوندانسیونی که صحبتش رو کردیم ببین همه ی ما یه پوروگرمی داریم همه ی ما براساس اون ژنمون و براساس بچگی و اون محیطی که توش بزرگ شدیم یک آیدنتیتی پیدا کردیم یک شخصیتی پیدا کردیم یک پوروگرمی داریم مثل موبایلی میمونه که فرض کنید شما روش(Android)دارید من یه موبایلم تا مدت ها اندوید قدیمی بود حافظش پر بود نمی‌شد این رو تغییرش داد آپگریتش کرد. بعد از مثلاً سه سال این رو آپگریدش کردیم دیدیم واااااووو چقدر تغییر کرد چقدر همه چی خوب شد ما هم دقیقا همینیم وقتی که ما بریم توی درون خودمون در داخل بخوایم پارامتر های کوچک این رو ببینیم می‌رسیم به المان هایی مثل باورها مثل من اگر باور این رو داشته باشم که من آدم دوست داشتنی نیستم دیگران به دنبال سوء استفاده از من هستن. همه دارند من رو قضاوت می کنند خب وقتی من این باورها رو توی خودم داشته باشم حالا فرض کنید اسکیل کامینیوکیشنم رو هم خوب کنم چون این فوندانسیون رو ندارم این اسکیل روی من خیلی جواب نمیده حالا من ده تا کلاس کامینیوکیشن برم بدونم صدام رو کجا ببرم بالا بادی لنگویج چطوری باشه که مثلاً ارتباطاتم بهتر بشه چون اون پایه وجود نداره حالا من بیام ریزکاری و نقاشی و گچ کاری بود توی ایران می‌کردند گردش می کردند به لوسترا می زدند با دست و اینا حالا من بیام هی اونا رو درست بکنم اون پایه وجود نداره توی جواب سوالت که این رو چجوری بخوایم تغییرش بدیم اون المان های اصلیی که اون فوندانسیون رو میسازه که یکی از اون ها باورهای ما هستش اون ها رو که ما تغییر بدیم اون موقع هست که ما یک ترنسفورمیشن داریم که توی همه چی داره خودشو نشون میده مثل یه درختی که تا حالا آب نداشته ریشش خشکه آب بهش بدی شروع می کنه همه‌ی برگا تغییر می کنه و رشد می‌کنه و میوه میده تا اینکه بخوای هی آب بریزی روی اون برگ‌هاش دقیقا توی بحث اینکه ما انجام بدیم دقیقا به این شکلش هست اون پوروگرم رو باید تغییرش بدیم.
میلاد صابری: الآن می‌فهمم سعید که این واقعا فیدبک صادقانه ‌ی منه الان می فهمم که چگونه پست تاب منجمنت شما توی یک شرکت بسیار معروف و بزرگ جوین میشه با سلف دیلوپمنت یعنی قبل از اینکه اینقدر اینارو قشنگ توضیح نداده بودی من فکر می‌کردم که توانایی های مدیریتی شما به عنوان یک مدیر قابل که در یکی شرکت‌های بزرگ یکی از مدیران بزرگی فکر می کردم اون جداست و این سلف دیولپمنت و این مدرسه کوچینگ و بهبود زندگی و اینا فکر می‌کردم یک هابی ست و فکر می‌کردم این ها جدا از همه و الان خودم لینک این ها رو پیدا کردم که چقدر جالب این دوتا این شکلی به هم لینک می‌شوند حتی اسکیل‌های شما هارد اسکیل ، سافت اسکیل بر‌می گرده به همین باورها، ریشه‌ها و اون فوندانسیونه و الان می فهمم چرا این تصمیم رو گرفتی به عنوان اون پشن کناره خودت اون مدرسه کوچینگ رو بذاری چون این، اون فوندانسیون رو درست می‌کنه شما اگر بتونی باورها و ریشه هات رو درست کنید به خودت باور داشته باشی دنیا رو زیبا ببینی دنیا رو پر از فرصت ببنی به جای اینکه پر از تهدید ببینی به قول شعار خودت با خودمون مهربون باشیم این فونداسیون درست میشه بعد روی این فوندانسیون موفقیت شغلی، موفقیت بیزنسی، موفقیت روابط خانوادگی... خیلی جالب بود. ببخشید کاتت کردما.
سعید بستانی: نه، نه. دقیقا همین نکته‌ای که میگی کاملا درست هستش و نکتش هم همین هستش که من داستانم مثل کسی می‌مونه که رفته رستوران یه غذای خوبی رو خورده میاد به بقیه می گوید بیاید این غذا خوبه رو بخورید. چون من خودم این چالش ها رو داشتم و تونستم که اورکامشون بکنم و همیشه یکی از پشنام توانمندسازی آدم ها بوده اون که مثلاً من به یکی یه چیزی بگم یه کمکمی یه آهام اومنتی داشته باشه به من انرژی میده. من یادمه مثلاً فرض کنید ۷-۸ ساله پیش من تو محیط کار می‌خواستم قهرمان محیط کار باشم، بهترین باشم ، خوب باشم، همه بگن آفرین، هیرو باشم تو محیط. الان پشن من اینه که هیرو تو محیط کار بسازم یعنی اونقدر که من کار لیدرشیپی و پروژه ها رو بردم جلو رو دوست دارم ولی اونقدر که من دارم مدیرها رو پرورش مبدم که اونها هیرو بشن و شنیدن داستان هیرویی اونها من رو بیشتر به وجد میاره. مدرسه کوچینگ هم جدا از این نیست برای هم وطنایی که خیلی بیشتر من باهاشون ریلیت می‌کنم چون چالش‌هاشون هم از همون دوران بچگی که من داشتم و با همون چلنج ها و اون محیط بزرگ شدن اومدن این جا خیلی شباهتشون با من زیاده و اینکه من توانمند کنم اون ها رو به من چیکار می کنه؟ انرژی میده و منو به هیجان در میاره.
میلاد صابری: تفاوت ماین ست آدم های تاثیر گذار خیلی جالب بود. چند وقت توی یکی از لایو ها صحبت شد و صحبت این شد ما حالا میگم ما یعنی متوسط جامعه ایرانی متوسط یعنی خوب و بد داریم شدت و ضعف داریم ولی به طور کلی ما حتی نه فقط ما ایرانیا ما آدمیزاد در کل درگیر یک مسابقه فیک مجازیی هستیم با همه‌ی اطرافیان دورمون حالا به قول شما در محیطی که بزرگ شدیم با همه ی شرایطی که در زندگی داشتیم شرایط خوب و بد همش از اول دنبال این بودیم و هنوزم ممکنه درگیر این باشیم که من حتما باید از هم کلاسیام بهتر باشم. حتما باید شاگرد اول باشم. باید از اون یکی بهتر باشم. بعد میریم دانشگاه از اون بهتر, بعد میریم محیط فلان از این بهتر باشم, این بهتر بودن و من از بقیه یک سر و گردن بالاتر باشم یک جایی میرسه که طرف ذهنیتش عوض میشه که خیله خب بذار بقیه رو هم خوب کنم بذار بقیه رو هم بهتر کنم از این نقطه به بعد از این نقطه عطفمیشه اون داستان تاثیرگذاری روی کامیونیتی روی جامعه اطرافت چون تا دیروزش که فقط خودت بودی خودت بودی می رفتی سرکار حالا پولت بیشتر موقعیت شغلی بهتر میومدی قسط و قبض و وامت رو می دادی و ویلا رو می‌دادی و بعد از ۹۰ سال ۱۰۰ سال هم به دیار باقی می شتافتی قبل از اینکه به دیار باقی بشتابیم اگر بتونیم این فونداسیون رو درست کنیم هممون راحت تر مسیر شغلی رو میریم بالا هم اینکه میتونیم تاثیرگذار تر باشیم برام خیلی جالبه و واقعا افتخار می کنم که یک همچین مدیری با یک همچین باورهایی باشه ای کاش اون زمان که من کارمند بودم میومدم سمت دلویت با یک همچین مدیرانی کار می‌کردم فکر کنم اگر من با یه همچین مدیرانی کار می‌کردم شاید هرگز نمیومدم بیرون برای خودم بیزنس بزنم.
سعید بستانی: خوب بوده دیگه برات الان بیزنس زدی مونده بودی توی ای ام پی.
میلاد صابری: اره بعد دیگه گیر کردم توش ولی خب واقعیتش اینه که منم خودم تازه دارم یاد می گیرم یا بحران میانسالیه یا ادم میرسه به نقطه‌ای که و اون نقطه لزوما پول و موفقیت هم نیست. اتفاقا می خواستم همین رو ازت سوال کنم که تو اول موفق شدی به قول معروف به قول خودمونیمون اول موفق و پولدار شدی قله رو فتح کردی بعد فهمیدی باید دست چهار نفر رو بگیری یا نه توی مسیر فهمیدی؟ داستان چی بود؟
سعید بستانی: ببین نکتش اینه من این پشن توانمندسازی برمی گرده به ایران من چون زمانی که ایران بودم مدیتیشن آموزش می‌دادم داستان من برمی‌گرده که من پدرم شرکت نفتی بود ما اهواز بودیم زمان جنگ و این ها توی زمان جنگ و این ها من خیلی ضربه ها خوردم اونجا و تا مدت ها دچار انزایتی خیلی شدید بودم که تو مدرسه بهم می گفتن موجی و این ها تا گذشت که من قرص هم می خوردم, تا گذشت و یکی از دوستای ما که رفته بود خارج به ما گفت که اره یک مدیتیشنی هست به اسم تو ایران هم یه شعبه داند اگر میخوای برو اونجا یه جلسه رایگان معارفه دارند اگر خواستی بعد میتونی بری یاد بگیری یادم میاد که من رفتم و برای اولین بار این مدیتیشن رو تجربه کردم و برای اولین بار احساس آرامش کردم مثل کسی که شیشه های ماشین پایین هست صدا و اینا میاد بعد شیشه ها رو میدی بالا یه سکوتی پیدا میشه برای اولین بار فهمیدم یه چیزی به اسم ارامش چیه مثل کسی هست که تاحالا برف ندیده همیشه تو گرمسیر بوده یه دفعه برف میبینه چجوریه من داستانم اینطوری بود, هیچ وقت تاحالا این رو تجربه نکرده بودم توی زندگیم که انقدر همه چیز بتونه آروم باشه و اون داستان من شد که شروع کردم مدیتیشنو یاد گرفتنو انقدر من اروم و خوب شده بودم که بعضی از دوستام می پرسیدن که سعید داستان چیه چیکار می کنی بیا به ماهم بگو و این شد که اونم هنیشه کنار کار اصلی من بود و شروع کردم مدیتیشن و بعدشم تکنینک های NLP و تکنیک های ذهنی رو شروع کردم آموزش دادن و این گذشت و اومدم استرالیا که دوباره من اومدم استرالیا دیدی که مهاجرت می کنی هر جا باشی بین یک تا صد یه دفعه میفتی تو صفره اگر نیفتی توی منفی دهه میفتی تو صفره یه دکمه ریست رو میزنن دیدی کامپیوتر رو ریست می کنی کلی اپلیکیشن بازه یهو ریست میکنی همه بسته میشن مهاجرتم اکثر ما اینجوری بودیم که اومدیم از اونجایی که بودیم اومدیم خیلی پایین تر و برای منم اومدن پایین تر بود و چون راهمم پیدا نکرده بودم خیلی بیشتر گم شدم و خیلی به قول معروف چالش داشتم و خیلی از تکنیک های آرامش کننده و مدیتیشنو اینا من همیشه میگم اگر که ما اون راه زندگی رو نداشته باشیم تکنیک هایی مثل مدیتیشن فقط به عنوان یه راه فراری میشه از اون مشکل اصلی، مشکل اصلی رو باید حل بکنیم چون مدیتیشنه مثل همون میمونه که ما مسافرت بریم تایلند، مسافرت بریم ژاپن، مسافرت بریم اروپا بر می گردیم دوباره روز از نو روزی از نو. فقط داریم ازش فرار می کنیم مدیتیشنم برای من به اون نقطه رسیدم که داره اون راه فراره میشه و اونجا بود که من شروع کردم...
میلاد صابری: فونداسیون درست کردن.
سعید بستانی: دقیقا فونداسیون درست کردن ویو رو درست کردم و بعد از اون که شروع کردم به نتیجه گرفتن اقا یه رستوران خوب رفتیم غذاش خوبه غذاش رو بخورید. اون موقع بود که بخوام این مسیج رو به دیگران بدم چیزی بود که به من رضایت می‌داد.
میلاد صابری: چقدر جالب عالی. اینطوری بود که مدرسه کوچینگ درست شد یکم درمورد این مدرسه کوچینگ و بهبود زندگی بگو چون میدونم که یه سری سمینارها و دوره های آموزشی داری میدونم که دوره غنی سازی ذهنت تازه تموم شده چقدرم استقبال شده ولی متاسفانه با لایو من تداخل داشت من نتونستم شرکت کنم جشنتو دیدم، دیدم وای چه تعداد زیادی و یکمیم غبطه می خوردم که ای کاش این نسخه ضبط شدش رو پولی حالا این رایگان بود ولی ما حاضریم یه پولی بدیم نسخه ضبط شدش رو ببینیم لااق یکم توضیح بده راجب این مدرسه کوچینگ چیکار می کنی و چه کارایی می کنه و چه بنفیتی داره برای جامعمون این اون جاییه که واقعا خروجی تو به عنوان کسی که برای کامیونیتی داره واقعاً یک کار دلی می کنه همون که میگی رفتیم یه رستورانی دیدیم خوبه بیاین یکم برای ما توضیح بده آشنا شیم باهاش.
سعید بستانی: اره حتما من اسمش رو گذاشتم مدرسه چون خیلی از صحبت ها خیلی از چیزایی که یاد می گیرم من همیشه می گفتم اینا رو ما باید توی مدرسه بهمون یاد میدادن هیچ وقت تو مدرسه درس زندگی بهمون درس ندادند دانشگاهم درس ندادند هیچ وقت به ما نگفتند چجوری هدف داشته باشیم، اگر استرس داری چجوری استرستو بیار پایین چجوری بتونی بفهمی که پرپست توی زندگی چیه اون چرایی زندگیت چیه این چیزای پایه‌ای رو هیچ وقت توی زندگی توی‌ مدرسه توی دانشگاه به ما یاد ندادند برای همین من اسمش رو گذاشتم مدرسه کوچینگ و بهبود زندگی و نکته اصلیش اینه که خب من مهندسی خوندم و من اکثر دوره ‌هایی که رفتم خب کسانی که آموزش می‌دادند کسانی بودند که بک گراندشون علوم انسانی و پزشکی بوده و من برای متوجه شدن این همیشه این رو به صورت سادش می کردم سیستماتیکش می کردم تا متوجه بشم چون ذهن من خیلی ساده کار می کنه من چیز پیچیده رو سخته که بفهمم برای همین چیزی رو دوست داری سیمپیلی فایل کنم و نکته ی اصلی که وجود داره اینه که خیلی از دوستان میان از دوره‌ها راضی هستند نتیجه می گیرند یکی از دلایل اصلیش اینه که من چون اون بک گراند مهندسی رو دارم این علوم انسانی و این علومی که خیلی وقتا ممکنه گیج کننده و پیچیده باشه چون همیشه برای خودم به صورت سیستماتیکش دراوردم که متوجهش بشم چون همیشه من میگم یه ورودی داری یه خروجی داری این وسط یه سیستمی هست که این کارا رو انجام میده و همیشه دنبال اینم که روی این مدل ببرم تمام آموزش هام و تمام کوچینگ هایی که دارم به این صورت هست که به شکلدسیستماتیک می خواهم تمام مسائلی که خیلی پیچیده باشه در مورد ذهن و بیلوژی و نرو ساینس رو دربیارم و پرکتیکالش بکنیم چون یه موقعی هست که شما علمت رو میخوای ببری بالا دیگه تو دنیای امروز مشکل نالج وجود نداره شاید مثلا بیست ساله پیش میخواستم مدیتیشن یاد بگیرم واقعا می رفتم چهار پنج تا کتاب فارسی بود برای ماهاریشی و این ها که به فارسی در مورد مدیتیشن می تونستی بخونی الان شما هر موضوعی رو میخوای توی آمازون سرچ بکنی هزاران کتاب میاد تو یوتوب سرچ بکنی. مشکل نالج دیگه الان نیستش یه موقعی هستش که دیگه زیادی نالج هست چون این نالجه انقدر ما رو دیسترکت کرده خیلی وقتا اصلا تمرکز نمی گذاریم عملش کنیم و نکته‌ی اصلی که تو این مدرسه همیشه دنبالش بودم اینه که نالج رو بتونیم عملی سازیش بکنیم چون نالج به تنهایی همون عالم بی عمل و زنبور بی عسلس چیزی رو توی زندگی ما تغییر نمیده.
میلاد صابری: آفرین. لذت می برم، لذت می برم در مورد واقعیت. حدس می زنم که دوره غنی‌سازی ذهنت کانتریبیوشن شما بود به کامیونیتی ایرانی در دوران کرونا خیلی ها با انزایتی و افسردگی و استرس و اینا دست به گریبانند لزوما شاید بخاطر کرونا نباشه کوله باریست که با خودمان آوردیم و توی این دوره غنی سازی اگر بخوایم در حد یه پاراگراف دو پاراگراف توضیح بدیم می خواهم اون فلوچارت رو ببینم چون یه نکته‌ای گفتی کنکوری ازشم گذشتی از اون چیزایی که من باید بیتوین دلاینز می کشیدم بیرون می خواهم یه اسلایس طلایی بکشم بیرون ورودی خروجی یه سیستم این وسط توی دوره ی غنی سازی ذهنت این ورودی خروجی یه سیستم اون وسط چجوری بود چجوری بود یکم بیشتر برامون توضیح میدی؟
سعید بستانی: اره حتما. حالا قبل از اینکه یادم بره تمام ویدیوهای اون رو من یه سایت ایلرنینگ دارم که تمام ویدئوها رو اونجا گذاشتم و تا آخر دوره کرونا به صورت رایگان در اختیار دوستان هست اگر دوستان برن سایت سعید دستانی همینطوری که این جا نوشته شده(saeedBostani.com.au)اگر که برن یا از طریق صفحه‌ی فیسبوک یا اینستاگرام برن می‌تونن اونجا ثبت نام‌ بکنن و دسترسی به همه‌ی ویدیو ها داشته باشند و تا سه هفته آینده‌ هم ما جلسات رایگانمون ادامه داره. بیشتر پرسش و پاسخ هست و من اسمش رو میذارم ورزش گروهی یک حالت مدیتیشن گروهی هست یعنی دوستان می‌تونن برای چهارشنبه هفته دیگه ساعت ۷ تا ۸ جوین بشن اونجا اگر برن ثبت نام بکنن دیگه ایمیل اطلاعات لازم برایشون میره برگردیم به سوالت چون این جواب سوال قبلت بود یادم رفت که گفتی که کاش ویدیوهای قبلت بود.
میلاد صابری: مرسی که گفتی.
سعید بستانی: تا آخر کرونا من این ویدیو ها رو به صورت رایگان گذاشتم چون واقعیتش هم همین بود به همدیگه همه داریم کمک می کنیم چون میدونم که وقت بیشتری داریم بهترین زمان که روی خودمون سرمایه گذاری کنیم حالا من هیچ مشکلی با دیدن مووی و جی ال ویز و اینکه شستشون رو دوستان قوی تر بکنن و کوتاه تر بشه و اینا من هیچ مشکلی با اون ندارم ولی چه خوبه که یه مقدار از این وقته رو بزاریم که روی خودمون سرمایه گذاری بکنیم چون هیچ کسی بیشتر از خودمون ارزش نداره که توی این دنیا براش وقت بگذاریم برگردیم به سوال اصلی تو که گفتی سیستم ورودی و خروجیش چیه ببین توی غنی سازی ذهن ما ۵ مدل داریم به طرف میگن بگو الف می گوید نمیگم میگن بگو الف می گوید نمیگم میگم چرا می گوید الف رو بگم باید تا ی رو برم حالا من سعی می کنم الفش رو نگم که تا ی رو تا فردا صبح می‌خوایم بریم.
میلاد صابری: اتفاقا واسه همین می خواهم اون اسلایس طلایی رو بکشم بیرون می خواهم اون الف و بگی تا ی بری.
سعید بستانی: تا ی بره. ببین نکته اون چی بود اولش این بود که ما ۵ نوع ثروت داریم وقتی ما ذهن رو غنی می‌کنیم صحبت ذهن پولدار می کنیم. یکی از انواع ثروت اون پولی هست که شما دارید ۵ نوع ثروت داری که اگر این ۵ نوع را داشته باشیم به عنوان یک آدم ثروتمند و غنی شناخته میشیم یکی از این نوع هاش ذهن غنی هستش که ما توی این دوره اومدیم در این ذهن غنی چیکار کردیم؟ صحبت کردیم دوستانی که الان کنجکاو شدن اون چهار تای دیگه چی هست اگر برید ویدیوهای اول رو ببینید اون چهار تای دیگه رو صحبتش رو کردیم خب توی ذهن غنی ما ۷ تا پازل داریم یه موقع هستش که شما ۷ تا مرحله داری توی ذهن قوی ما ۷ تا پازل داریم که این ها کنارهم همدیگر رو تکمیل می کنند و اون تکمیل شدن اینها به شما یه ذهن غنی میده یه دایره رو در نظر بگیر به هفت قسمت تقسیم بکنید این دایره اگر که یک اسلایسش رو زیاد داشته باشی و یک اسلایش رو نداشته باشی این خیلی نمی چرخه ولی اگر از همه‌ی این ها به یک میزان داشته باشی این میچرخه اگر که... می فهمید چجوری دارم میگم؟
میلاد صابری: آره آره این نمودار دایره ای هاست که...
سعید بستانی: دقیقا هفت تا تیکه ی کوچک مثلثی داره این هفتا کنار همدیگه دایره رو کامل می کنن که بچرخه و خیلی وقتا ممکنه ما یکیشون رو داشته باشیم یکیشو نداشته باشیم هی تو مانع میفته همه رو داشته باشیم ولی کم داشته باشیم بهتر از اینه که یکیو داشته باشیم ولی بقیه رو نداشته باشیم.
میلاد صابری: چقدر جالب. یکی دیگه هم بپرسم البته حیفه این هفت قسمت رو حداقل لیست وار بگو.
سعید بستانی: نه دیگه اینو می خواهم کنجکاو بذارم که برید اون ویدیو رو کامل ببنید.
میلاد صابری: خب ببین آدمی که مدیره شصت هفتاد نفر دارن زیر دستش کار می کنند و خدمتت عرض شود که بیزینس من هم هست مارکتینگم بلد هست الان داره می گوید برید ویدیوها رو ببینید. اوکی خودم میرم ویدیو ها رو میبینم.
سعید بستانی: چون که تعریف فروش اینه که شما زندگی یک نفر رو بهتر می کنید و برای بهتر شدن زندگی اون طرف، اون طرف از شما ‌تشکر می‌کنه با پولی که به شما میده یعنی من در حقیقت فروش اگر دارم انجام می‌دم دنیای امروز دنیای کلاهبرداری خالی بندی و اینا دیگه تموم شد طرف میره ریویوها رو نگاه می کنه طرف میره میبینه که دیگران چیکار کردند، مانی بک گارانتی رو داریم. تعریف خود فروش اینه که زندگی یه نفر رو بهتر کنیم شاید من دارم الان کمک می کنم که برن این ویدیو رو نگاه بکنن با این که رایگان هستش زندگیشون بهتر بشه.
میلاد صابری: خیلی خوب.
سعید بستانی: کلی از دید من اون هزینه‌ای که دارند می‌کنند اون زمانی هست که دارند میذارن برای خودشون که اون رو ببینند.
میلاد صابری: عجب. واقعا واقعا افتخار می کنم افرین. خوش به حال آدم هایی که دارن باهات کار می‌کنند و میدونی الان همش جو دوستانس من دارم دوستانه میبینم که چقدر ذهن پختس چقدر چیز برای یاد دادن داره چقدر چیز برای تراوش کردن به بیرون داره چقدر چیز برای خروجی دادن داره چقدر آدم میتونه ازش یاد بگیرم بعد از اون طرف دارم با خودم فکر می کنم که ببین این آدم‌ توی محیط کارش به عنوان یه منیجر چقدر داره دست همه رو میکشه بالا. یه چیزی وسط حرفات گفتی من یه چیزی یادم اومد البته این سوال رو می پرسم سوء تفاهم میشه با اون جوکه ولی سوء تفاهم نشه با اون جوکه به روح جمعی اعتقاد داری؟ روح خالی نه روح جمعی.
سعید بستانی: آره آره.
میلاد صابری: این داستان واقعیتش اینه کانتریبیوشن آدم هایی مثل شما کانتریبیوشن همه نویسنده ها، همه ی کسانی که حالا یه کاری می‌کنند شاید حتی همین ویدیو هرکسی که یه جور آگاهی و یه جور اطلاعات رو میذاره در معرض دیگران من احساس می کنم که برآیند این ها سطح آگاهی یا روح جمعی بشر رو اعتدلا میده اینجوری میشه که مثلاً بچه‌ی دوساله الان یه سری کانسپت های پیچیده فلسفی رو براش بگی براش می کنه و یه چیزایی میفهمه در صورتی که منی که ۴۰ سالمه ممکنه دو سه سال بگم کامیونیتی کیلو چنده؟ چی میگی؟ بذار اومدیم اینجا کارمون رو بکنیم اومدیم ماستمون رو بخوریم خیرت به کسی برسه چنده مگه کی واسه ما چیکار کرده که ما واسه بقیه بکنیم؟ این اونجاییه که روح جمعی بیدار میشه و واقعا فکر کنم داری آپلود می کنی تو کِلَود روح جمعی و دمت گرم واقعا کار قشنگی بود. یه سوال شخصی ازت بپرسم قطعا هستی ولی خب اهل کتاب خوندن و پادکست و سوشال مدیا هستی؟
سعید بستانی: آره هستم.
میلاد صابری: نویسنده‌هایی که برات الهام بخش بودن یا شاید زندگیت رو در جایی عوض کردند آدمهایی که پادکست هاشون رو دنبال می‌کنی یا کانال یوتیوبشون یا توی سوشال مدیا دنبال می‌کنی که به قول معروف آدم حسابین ارزش فالو کردن دارن به جای ویدیو سگ و گربه و آمار هر روز کرونا بتونیم فالو کنیم چی پیشنهاد می کنی؟
سعید بستانی: ببین سه تا کتاب هست که من همیشه میگم خونده بشه و این سه تا کتاب رو من هم به انگلیسی هم فارسی خلاصشون کردم.
میلاد صابری: روی وبسایتت هست دیدم.
سعید بستانی: روی وبسایت هست حالا هر کدوم از دوستان هم خواستن یه مسیج به من توی فیسبوک یا اینستاگرام بزنن من این سه تا کتاب رو براشون میفرستم توی وبسایت منم برید اونجا براتون ارسال میشه. سه تا رو یادته چیا بود؟
میلاد صابری: یکی برخوردن رابرت ریاساکی بود و ۷ عادت آدم های­ تأثیرگذار.
سعید بستانی: اولی بیک اند گرورویچ بود برای ناپلی. ولی اونی که تو میگی اونم کتاب خوبیه و یکی هم کتاب مال استیون کوهیه و یکی هم کتاب اسلو هست که اسم نویسنده اش خیلی سخته.
میلاد صابری: اینو نمیدونستم میرم اینو دانلود می کنم.
سعید بستانی: این کتاب ها هم انگلیسیه هم فارسی, خلاصه اش هست که در آن نکات اصلی را در اورده ام, این کتاب ها خیلی جدید نیستند. کتابی هست که اگر واقعا دوستان نخوندند پیشنهاد می کنم آنها را بخونند که برای شروع کتاب های خوبی هستند.
میلاد صابری: نویسنده­ای بوده که زندگی ات رو عوض کرده باشه یا اونقدر این موتوری باشه که... خیلی صادقانه می گویم برای من سال ۲۰۱۱ -۲۱۲ شاید دکتر رین دایر این آدمی بود که زندگی منو عوض کرد یعنی آدمی بود که اون باورهایی که میگی اون فونداسیون در واقع خوندن کتاب ها و پادکست های رین دایر روی من تأثیر اولیه گذاشت. و این خودآگاهی را بوجود آورد که یک سری ایرادات فکری دارم و یک سری باورهای ذهنی دارم این برای من یک بیدار شدن هست. آیا بیدارشدنت را مدیون نویسندگان خاصی می­دانی؟ و کسانی هستند که بتوانی ازشون به نیکی یاد کنی.
سعید بستانی: در زمینه های مختلف زیاد هستند. مثلاً کتاب اتمیک حبیت جیمز کیلیر دیدگاهش را در این زمینه دوست دارم جو دیسپنز آپ در زمینه نرو ساینز فوق­العاده هست کاراش. مدیتیشن را اومده و اتفاقاتی که در سطح نورونی افتاده را با ام آر آی عکس و فیلم گرفتهبوروسلی تنز بایولوژیست فوق­ العاده هستجیم راند را دوست دارم. کوچ ونتور آنتونی رابینز بوده اون الان از دنیا رفته ولی کارهاش و صحبت هاش واقعاً ارزشمنده. رین دایر که شما گفتید فوق­ العاده است.
این نکته من همیشه دوستان باید ببینید با چه کسی ارتباط بهتری می ­گیرند, مثلاً X را من خوب است باهاش ارتباط می گیرم ولی دیگری ممکن است خوب باهاش ارتباط نگیرد. مهم این است که با چه کسانی بیشتر ارتباط می گیریم بیشتر با اون فرد بریم.
میلاد صابری: در سوشال مدیا آدم هایی که ارزش فالو کردن دارند و امروز داریم فالو می ­کنیم. مثلاً من جو دیسپنزال رو من فالو می ­کنم. بیشتر ترجیح میدم که کتاب هایشان را بخوانم. زمانی که من اروپا میروم چون خیلی­ هاشون استرالیا نمی ­آیند. خیلی از ورکشاپ­ ها و رترینگ­ های آن ها را شرکت کرده ­ام.
میلاد صابری: جو دیسپنزال جزو پاکت لیست­ هایم است که علاقمندم بروم و ببینم.
خوب می خواهم یک جورهایی جسارتاً جمعش کنم. هر جا احساس کردی نیاز هست نکته ­ای یادآوری کنی، بگو. دو هفته دیگه یک وبینار رایگان هم داری که ۵ پیش نیاز پیشرفت هست که اگر میشه در موردش توضیح بده. دوستان اگر دوست داشتند در آن شرکت کنند و زنده تو را ببینند.
سعید بستانی: بله، چون الان خیلی از دوستان برای پیشرفت در زمینه کاری خیلی سوال می پرسند. و این همان فوندانسیونی است که قبلاً گفتیم که شامل ۵ تا المان اصلی دارد که ما باید روی این ۵ تا کار کنیم. و بعد از آن ما مهارت کامیونیکیشن می­ خواهیم بگذاریم و حالت پرزنتیشن مهارت ­های مختلفی مثل چگونه ایمیل بنویسیم، روش انجام مصاحبه، این استیل­ ها همه در سطح بالاتر است و ما داریم طبقات بالا را می ­سازیم که نیاز دارد این فونداسیون را بسازیم. همیشه در محیط ­های کاری دو نفر در یک سطح هستند. و بعد از دو یا سه سال می ­بینیم یک نفر پیشرفت کرده و دیگری پیشرفتی نداشته. در یک سازمان دوره­ های مشابه را گذرانده ­اند یا در دانشگاه مشابه با هم درس خوانده ­اند. تفاوت این دو در کجاست. یکی کمتر و دیگری بیشتر پیشرفت می ­کند؟ تفاوت در فوندانسیون است. در ماین ست و ریشه ­هاست. که می ­خواهیم در این وبینار این ۵ المان را بررسی کنیم.
میلاد صابری: دوستان می­ توانند لینک آن را از فیس بوک یا اینستاگرام تهیه کنند.
سعید بستانی: اگر دوستان سعید بستانی را در اینستاگرام جستجو بکنند در آنجا لینک شان هست و من می توانم در کامنت ها بگذارم.

آخرین مقالات

Created with