امشب در ادامه سری برنامه های زنده مان در خدمت جناب آقای سعید بستانی هستیم یکی از چهره های موفق ساکن استرالیا که از مدیران ارشد شرکت Deloitte هستند و در کنار آن در طی چند سال گذشته به طور تخصصی تعداد زیادی سمینار و وبینار و دوره آموزشی در زمینه پیشرفت کاری و شخصی برای فارسی زبانان برگزار کردند، آقای بستانی خیلی خوش آمدید و ممنونم که دعوت ما را قبول کردید و وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، من به صورت مختصر معرفیتان کردم، اگه میشه شما خودتان را مفصل تر معرفی کنید.
سعید بستانی: درود بر شما آناهید جان عزیز و بینندگان و شنوندگان عزیزتان و ممنون از دعوتتان و یک تبریک هم بهتان می گم برای کار قشنگی که شروع کردید، بسیار کار زیبا و در سمینار آنلاین ورود فعالی که برای خانم های فارسی زبان استرالیا داشتید بسیار کارهای زیبایی هستند و واقعا بهتان تبریک می گویم.
خب من بخوام یک معرفی کلی از خودم داشته باشم، در حال حاضر من کار لیدرشیپ در شرکت مشاوره ای Deloitte انجام می دهم همچنین کار کلدچی و توانمندسازی مدیران شرکت، و از آنجا که همیشه توانمندسازی آدمها جزء پشن های من بوده چیزی بوده که من را به هیجان در می آورده خوب سالهاست که به صورت خصوصی، یعنی شاید حدود 5 ، 6 سال پیش برای فارسی زبانان به صورت خصوصی، اول به صورت خصوصی انجام می دادم، توی ایران دوره های مدیتیشن اجرا می کردم و حدود سه سال هست که بصورت گروهی حالا در غالب سمینار همینطور که گفتین، کوچینگ های گروهی، برای توانمندسازی فارسی زبانان عزیز، چه توی استرالیا و چه جدیداً در اروپا، دوره های مختلف برگزار می کنم و تجربیاتم را چه در، زمینه شغلی و چه در زمینه ی کاری به اشتراک می گذارم.
آناهید: خیلی ممنون و من براتون آرزوی موفقیت می کنم، بخاطر زحمت هایی هم که برای جامعه فارسی زبان می کشید به هر حال من فکر می کنم که جامعه فارسی زبان ما خیلی نیاز به آموزش و دادن آگاهی و برنامه هایی که مثل برنامه هایی که شما دارید، دارند و من حالا آقای بستانی می خوام یک سؤالی ازتون بپرسم در مورد اینکه ما الان در دوران کرونا هستیم، هممون هم خیلی وقت زیادی داریم، ولی فکر می کنم که هیچکداممان به بهترین شکل ممکن از این وقت های اضافه ای که داریم استفاده نمی کنیم و استفاده بهینه یعنی نداریم.
می خوام ببینم که چه دلایلی وجود دارد که این اتفاق دارد می افتد، چرا ما نمی توانیم از وقتمان به صورت بهینه استفاده بکنیم؟
سعید بستانی: آره موضوع خیلی جالبیه، من حدود نه سال و نیم پیش اومدم استرالیا و هفت ماه طول کشید که کار اول را پیدا بکنم و بعد از اینکه حالا آن بالا پایین های پیدا کردن کار بود، بعد ازاینکه من کار را پیدا کردم، بعد از چند ماه یکی از دوستانی که تازه از ایران آمده بود، پرسید خوب تو چند وقت طول کشید کار پیداکنی؟ گفتم هفت ماه، گفت خب توی این هفت ماه یعنی روزی چند تا کار، apply می کردی؟ این را که گفت یک moment ی داشت، یک لحظه به فکر فرو رفتم، گفتم هفت ماه یه مرور کلی داشتم گفتم واقعاً زیر مثلاً دوماهش را داشتم مفید برای کار apply می کردم و به دنبال کار بودم.
شاید بیش از پنج ماهش وقت داشتم تلف می کردم، بود دو هفته هیچ کاری انجام نمی دادم، یعنی آن اوایلش که اینطوریه که مصاحبه و مثلاً تلفن را می گیری از آنجا بعد اصلاً انگلیسی متوجه نمی شید، مکالمه پاردن یا Sorry ، what do you main است و اینهاست، کلا بعدش دیگه ترس این میوفته اصلاً بخوای با اونی که زنگ میزنه حرف بزنی، یادمه وقتی زنگ می زدن جوابشان را نمی دادم، چون فهمیده بودم وقتی جوابشان را ندی، بعداً ایمیل میزنن، صبر می کردم ایمیله را بزند، ایمیله راحت تر بود برای جواب دادن، بعد اونجا بود که دیدم که الان هم که کار پیدا کردم، توی کارهای دیگه که می خوام بکنم، مثلاً آن زمان می خواستم یک مدارک کاری بگیرم، یک سری دوره ها برم، کلاس مثلاً رقص می خواستم برم، می خواستم خیلی کارهای اینچنینی انجام بدهم، ولی آن ها را هم هی به تعویق می انداختم و به صورت بهینه از زمانم استفاده نمی کردم.
بعد من را به فکر فرو برد، همان Pattern همان الگویی که من را به زمانی که برای کار کردن داشتم، هنوز هم توی این زمانی که حالا کار هم دارم، برای کارهای دیگه هدف هایی که دارم، دارم همان الگو را تکرار می کنم، یکم ریز شدم ببینم که دارد چه اتفاقی می افتد؟ برای مصاحبه خوب یک قسمتی از آن ترسهایی که بود در من افتاده بود، که ترس این را داشتم من زبانم خوب نیست، من سابقه کار این جا را ندارم، و از آن طرف هم فکرهای منفی بود که نه من فاصله افتاده بین آن کاری که می خواستم انجام بدهم، توی ایران انجام می دادم و کار اینجا، خوب نه من شانسم خیلی پایین است، من باید برم مدارک اینجا را بگیرم، اینجا باید برم دانشگاه درس بخوانم، فکرهای منفی، احساسهای منفی، و از آن طرف هم یکی هم انجام بده، ول کن شل کن، خیلی با کارهای بالا جلو نمی رفتم.
بعد نکتش این بود که بعد از اینکه من فهمیدم آن چیزی که دارد جلوی اونها را می گیره، یک سری عوامل درونی هست، عوامل دنیای درون است، وقتی ما صحبت از این می کنیم که می خواهیم به یک هدفی برسیم، از شرطهای لازمش این است که ما بین سه تا چیز هارمونی ایجاد بکنیم.
یکی احساسات ما هست، یکی افکار ما هست، یکی عمل ما هست. اگر که ما می خواهیم یک هدفی را می خواهیم استفاده کنیم، فرض کنیم من الان می خواهم کارم را عوض کنم، و برم کار جدیدی را شروع کنم، یا فرض کنید بیزینس خودم را بزنم، در کنار کارم یک کار جانبی داشته باشم یک در آمد جانبی داشته باشم، اگر از آن طرف حس هام این باشد که ترس داشته باشم که نکند من این کار را بکنم، شکست بخورم، ترس این را داشته باشم نکند به نتیجه نرسد، این همه آدم دیگر دارند این کار را می کنند، من سرمایه اش را ندارم، و از آن طرف هم فکرهام منفی باشد، فکرم منفی باشد که نه زبانم هم به اندازه کافی خوب نیست، سن من به اندازه کافی نیست، سن من رفته بالا، نه من خیلی آدم خلاقی نیستم و فکر من هم منفی باشد، و از آن طرف آن عملی هم که دارم انجام می دهم، در راستای آن نباشد ما آنجایی که یک پامون روی گاز است، یک پامون روی ترمز، حالا نمی دانم شما هم تجربه این چنینی داشتید یا نه؟ ولی این خیلی معمول است وقتی که می خواهیم در یک زمینه ای بریم جلو، حالا نمی دونم شما تجربه داشتید در این زمینه به این شکل یا چجوری بوده.
آناهید: من فکر می کردم که مربوط به خودم است، چون اولی که حالا من نمی دونم فقط هم مربوط به مهاجرت ما می شود، که ما اومدیم اینجا، منم دقیقاً اومدم اینجا همین ترس ها، همین اضطراب ها، از یه طرف خوب فکر می کردم که در استرالیا همیشه بهم گفته بودن، کشوریه که هیچ آروزیی آرزو باقی نمی مونه اگر تلاش کنید.
از آن ور این را می دانستم و از آن ور می گفتم که دقیقاً همین ترس که شما گفتید در وجودم بود، خوب اکسنتم بده، مثل الان که گفتم برم صحبت کنم، آنها نمی فهمند که چی می گم، من گرامرم ممکنه خوب نباشد، خوب نتوانم صحبت کنم، ترسها را دقیقاً همه را لمس کردم، ولی فکر می کردم فقط مربوط به خودم است.
سعید بستانی: جالبش این است که این ترسها را بحث اعتماد به نفس است، من به زبان فارسی در ایران که بودم خوب خیلی اعتماد به نفسم بالا بود و راحت صحبت می کردم، حتی همان اوایل که آمده بودم اینجا اعتماد به نفسم بالا بود و به انگلیسی راحت حرف می زدم، ولی بعد ازاین که چند بار متوجه نشدم که آنها چی می گویند، چند بار وقتی من که صحبت کردم آنها متوجه نشدند، و این ترس در من افتاد، یادم است که دو سال گذشته بود از آمدن من به استرالیا دیدم که زبان من خوب شده، آنها من را می فهمند، من هم آنها را می فهمم، ولی آن اعتماد به نفسم هنوز خیلی پایین است، هنوز این ترس ته وجودم است. چون هیچ کاری برای غلبه به این ترس نکرده بودم و زمانی که من شروع کردم به ترس هایم غلبه کردم، زمانی که من شروع کردم فکرهامو مثبت کردن و عملم را در راستای آن انجام دادم، آن زمانی بود که توانستم از زمانم به شکل بهینه استفاده کنم، وقتی که ما صحبت این را می کنیم که از وقت داریم تلف می کنیم، از وقتمان خوب استفاده نمی کنیم، شرط اولش این است که ما در دنیای درونمان حسمان نسبت به اون مثبت باشد، فکرمان هم نسبت به اون مثبت باشد، ما اگر که ذهن و فکرمان در مورد یک چیزی منفی باشد در جهت آن حرکت نمی کنیم.
چون کار اصلی ذهن و بدن کار اول و اصلی که دارد این است که ما را زنده نگه دارد و برای این که ما را زنده نگه دارد این ترسها و فکرهای منفی یک جورهایی تهدید هم برای اینکه بخواهد زنده بودن ما به خطر بیافتد و ما هرکاری بکنیم که این ترسها بیشتر بشود، افکار منفی بیشتر شود، ذهن و بدن ما فکر می کند که ما در خطریم و به هر شکلی که بخواهد بتواند سعی می کند جلوی آن را بگیرد.
برای همین هم است که وقتی ما این حسهای منفی و فکرهای منفی را داریم وقتمان را می گوییم داریم هدر می دهیم، چرا چون ترجیح می دهم توی فیس بوک و اینستاگرام و یوتیوب و تلگرام بگردم، ولی نروم دنبال کار بگردم، ترجیح می دهم این توی سوشیال مدیا باشم، ولی نروم بخواهم آن مدرک جدیدی را که می خواهم بگیرم، اون درس جدیدی که می خواهم بخوانم، آن کتابی که می خواهم بخوانم، آن ورزشی که می خواهم شروع کنم، آن کار را انجام نمی دهم، چرا؟
چون توی دنیای درونم تضاد دارم، یک پایم روی گاز است، یک پایم روی ترمز، فکر می کنی که پوینتی که داریم به چه صورتی است؟
آناهید: دقیقاً همینطور است راست می گویید از یک طرف می خواهی بری جلو، خیلی دلت می خواد بری، ولی از یه طرف واقعا انگار تنبلی می کنی، وقت هدر کردن است، بیشتر در رختخواب ماندن است، نمی دونم سوشیال مدیا گشتن است، راست می گید همین ها را دقیقا من حس کردم، دارید می گید تاحالا بهش دقت نکرده بودم الان دارم می بینم من هم همین کار ها را می کنم.
سعید بستانی: دقیقاً و نکتش این است که حالا که ما هارمونی ایجاد بشود، و ما اون هیجان را داشته باشیم وقتی می خواهیم آن کار را انجام بدهیم، به ما حس مثبت می دهد، انرژی مثبت می دهد ما کدام را انتخاب می کنیم، من بروم در سوشیال مدیا، استوری ها را نگاه بکنم، که آن حس کنجکاوی من بهش پاسخ داده بشود، آن هورمون ها در بدن من ایجاد می شود و من حس سادیس پکشن رضایت را بدهم، انجام می دهم یا بخواهم برم فرض کنید ورزش بکنم، بخوام برم فرض کنید برای کار حالا آن تغییری که می خواهم در کارم انجام بدهم، می خواهم برم یه جای دیگر، رزومه را بفرستم آن را انجام بدهم، توی این کدام را انجام می دهد، ذهن و بدن ما می خواهد با کمترین انرژی ما را زنده نگه دارد، و به دنبال این نیست که انتخاب بکند که ما یک کار سخت تری را بکنیم، اگر یک کاری به ما سادیس پکشن کمتری بدهد، نیازهای درونی ما کمتر پاسخ بدهد، خوب معلوم است که ذهن و بدن ما مقاومت می کند جلوی آن ترجیح می دهد کاری را انجام دهد که راحت تر هست.
من یادم است زمانی که مثلاً این تضادها را داشتم عین یک ماشینی دیدید که توی سنگلاخ و گل و سنگ دارد می رود به چه سختی می رود جلو، ولی داری باز هم می بریش جلو، به سختی مثلا من یادمه توی هفت ماه بالاخره توی این سنگلاخ این کاره را پیدا کردم ولی خوب هفت ماه طول کشید، واقعیتش شاید من اگر بخواهم روزهای مفیدی را که برای کار پیدا کردن داشتم، مثلاً فرض کنید روزی پنج تا رزومه می فرستادم، پنج تا را پیگیری می کردم، کمتر از دو ماه بود.
ولی زمانی که من شروع کردم این هارمونی را در خودم به وجود آوردم زمانی بود این ماشینه روی چی می رود؟ آسفالت می رود و دیگر آن تضاد وجود ندارد که ما بخواهیم هم یک ترمز باشد، هم یک گاز باشد، خیلی راحت تر می رویم جلو، و آن زمانی است که دیگر آن وقت تلف کردن، آن شکل اصلا اتفاق نمی افتد، پس خیلی مهم است ما قبل از اینکه بخواهیم هر تصمیم و هر برنامه ریزی ای را انجام بدهیم، این هارمونی را در دنیای درونمان چیکار کنیم؟ به وجود بیاوریم.
حالا این شرط اولش بود، که به این صورت است که در دنیای درون ما است، شرط دومی که داریم این است که ما برنامه ریزی و اصول مدیریت زمان را بدهیم، یعنی یک قسمتش دنیای درون ما است، یک قسمتیش این است که ما مهارت مدیریت زمان را داشته باشیم، برای مثال خیلی از دوستان مثلاً تا الان ورزش نکرده سه ماهه، بعد می گوید که من از هفته دیگر می خواهم سه روز بروم پیاده روی بکنم روزی یک ساعت، سه روز در هفته، سه ساعت می خواهم بروم پیاده روی، خیلی عالی اولین سالی که من از این دوستان می پرسیدم، حالا می خواهی سه ساعت کاری را به هفته ات اضافه بکنی، که تا حالا انجام نمی دادی، برای این سه ساعتی که داری اضافه می کنی، چه چیزی را می خواهی کم کنی، همیشه یه مامنتی دارند می گویند چی را می خواهم کم کنم، من کار خاصی نمی کنم، وقت تلف می کنم، یا دارم سریال ایرانی نگاه می کنم، یا در فیس بوک و سوشیال مدیا و تلگرام همش دارم وقت تلف می کنم کاری نمی کنم.
نکتش این است که تا الان ما زمان مان را با یک کاری داشتیم پر می کردیم، اگر نشستیم داریم دیوار را هم نگاه می کنیم، داریم وقتمان را با دیوار نگاه کردن پر می کنیم، پس خیلی مهم است که در برنامه ریزی اگر ما که یک کاری را اضافه می کنیم، اول از همه از خودمان بپرسیم برای این که این کار اضافه کردن چه کاری را دارم کم می کنم، چون زمان، به وجود نمی آید، زاییده نمی شود، بیشتر از یک زمانی نیست، و اگر که ما مدت هاست یک سری کارها را انجام دادیم که عادت شده برای ما، نمی توانیم انتظار داشته باشیم، که خود به خود ما یک کاری را اضافه بکنیم، بدون اینکه یک کاری را حذفش کرده باشیم و آن کار را انجام بدهیم، برای همین هم هست بعضی وقتها یکی دو هفته انجام می دهیم، بعدش هم ول می کنیم، چون اون قبلیه برای ما چی شده؟ عادت شده، این که من بشینم برم توی گروههای تلگرام، توی فیس بوک، سریال نگاه کنم، یا هر کار دیگری، اون برای من عادت شده، باید تصمیم بگیریم و انتخاب بکنیم آن را بگوییم من این کار را می خواهم امروز حذف کنم، این کار را می خواهم اضافه اش بکنم.
آناهید: بله الان من یک سوالی برام پیش می آید، به هرحال ورزش کردن، جم رفتن، خیلی حس بهتری است از اینستاگرام و کانالها و سوشیال مدیا، من می خواهم بدونم که چرا بدن ما مثلاً می آید آن را انتخاب می کند، آن قضیه ای که مثلاً نفعش کمتره، لذتش کمتر است، حال آدم را بدتر می کند، بهتر نمی کند، چرا این اتفاق می افتد واقعا؟
سعید بستانی: سوال خوبی است، دو تا نکته است یکی اینکه خیلی وقتها ممکن است حس بهتری به ما ندهد، چون همان سوشیال مدیا و اینها به ما حس خوب می دهد، یعنی تمام این لتفورم ها پشتش کلی سایکولوژی است که چجوری افراد را بیشتر توی فیس بوک و اینستاگرام نگه دارند، براساس هوش مصنوعی که پشت این ها هست، تمام آن پستهایی که به ما نشان می دهد، ویدئوهایی که نشان می دهد، تمام اینها براساس رفتارهای ما است، و تمام این دارد روی ذهن ما کار می کند، چون اینها درآمدشان از این هست که افراد زمان بیشتری را در سوشیال مدیا شبکه های اجتماعی، بگذرونند درآمدشان از این است و اینها تمام بیزینس و الگوریتم هایی که پشتش هست این است که ما را آنجا نگه دارد.
آن چیزی که ما را نگه می دارد، براساس نیاز کنجکاوی شما را دارد برآورده می کند، آن چیزهایی که برای شما علاقه مندی شما هست، دارد پست ها و ویدئوهای در آن زمینه را به شما نشان می دهد و برای این هست که از این به بعدی می روی، می بینی دو ساعت است داری یکی یکی می روی جلو و این هی بهتر و بهتر هم می شود در آن چون دارد از شما یاد می گیرد، یعنی الان خطری که در دنیای ما دارد تهدید می کند این است که ممکن است این هوش مصنوعی خیلی قوی بشود و خطرناک بشود طوری که چون الان خیلی از افرد اعتیادهایی که ما داریم در سوشیال مدیا به این صورت است که به این راحتی نمی توانی سوشیال مدیا را بزاریم کنار، چون چرا این یک ادیکشن، یک اعتیاد در ما به وجود آورده است، وقتی هم که شما هرچیزی ادیکشن پیدا بکنید، ممکن است حتی ما به یک چیزهای خوبی هم ادیکشن داشته باشید، مثلا فرض کنید مسواک زدن همه ما ممکن بود اولش سختمان باشد، مسواک بزنیم نمی دانم شما هم همینطوری بودید یا نه، مامانم می گفت ها کن ببینم مسواک زدی یا نزدی، اوایلش هی در می رفتیم، ولی الان واقعیتش این است که یک شب ما مسواک نزنیم انگاری یک چیزی گم شده، و آن نکتش این است که اون الان یک عادت شده و وقتی که یک چیزی عادت می شود و ما بهش حالت اعتیاد پیدا می کنیم، دیگر به این راحتی نمی توانیم ازش دست بکشیم.
اینی هم که ما داریم می گوییم اون هم به ما حس خوبی می دهد، ولی چرا ما این را انتخاب نمی کنیم، بخاطر عادت است بدن ما در آن کانفرتسون است بنظر سادیس پکشن را می گیرد وقتی داریم این کار را می کنیم.
آناهید: اصلا بحث اعتیاد است،
سعید بستانی: بحث اعتیاد است، چون ما کلاً وقتی می خواهیم هر کاری انجام بدهیم، به دنبال عادت سازی هستیم اگر که هرچیزی را مثلا روزانه مرتب مدیتیشن کن، روزانه مرتب ورزش کن، هرکاری را که می خواهیم مثلاً فرض کنید، می خواهید ساز یاد بگیرید میگی مرتب ساز یاد بگیر، اگه می خواهی زبانت خوب بشه، شده روزی یک لغت جدید یاد بگیر، تمام بحث این است که در استمراری که ما داریم، آن زمانی که آن استمرار عادت می شود، یک هابیت جدید می شود و این هابیت جدید باعث می شود که ما یک چنجی در زندگیمون داشته باشیم به آن هدفهایی که می خواهیم در زندگیمان برسیم.
آناهید: خیلی ممنون، آقای بستانی، من اینجا یک لحظه یک بریکی اعلام کنم، دوستانی که دارید برنامه را تماشا می کنید، آقای بستانی یک جایزه در نظر گرفتند که حالا یک سوالی را در ادامه برنامه به وقتش که رسید مطرح می خواهند بکنند و از بین کسانی که پاسخ بدهند به قید قرعه یک جایزه ای بهشون می دهند. با ما باشید و ادامه بحث را گوش کنید لطفا.
سعید بستانی: آره حتماً حتماً، یکی از دوره هایی را که دارم به عنوان جایزه برای یکی از دوستان خوش شانس از بیننده ها در نظر گرفتیم که دوره ای است برای افزایش انرژی درونی تا 20% شادتر اسمش را گذاشتم که یک دوره بیست روزه هست که یک تکنیک دارد از سه دقیقه تا 15 دقیقه که مدیران شرکت ها افرادی که در زندگیشان خیلی بیزی هستند، چجوری لول انرژی، سطح انرژیشان همیشه بالا نگه می دارند و این تکنیک که پنج تا چهار روزه است، به ما کمک می کند که ما این لول انرژیمون را بالا نگه داریم و ترکیبی از چند تا تکنیک مختلف هست، چون یکی از علاقه مندی های من این است که تکنیک های مختلف را با هم دیگر ترکیب کنم.
یک تکنیکی هست که در مارشال آرف در تکنیک های دفاع شخصی استفاده می شود و تکنیکهایی مثلاً مثل کاراته هست، جودو هست، بکس هست، و یک تکنیکی است که میکسی از حدود هفده تا از آنها است، تکنیکی که میکسی که از همه آنها است، از همه تکنیکها بهتر است، کسی که تکنیک میکس مارشال را می داند، mma بهش می گن، اشتباه نکنم اگر، تمام کسانی که تکنیکهای دیگر را می دانند، می تواند شکست بدهد چون از هر کدام از آن تکنیکها یک قسمتی را دارد.
یکی از علاقه مندی های من همیشه این بوده که آن دید مهندسی، چون من مهندسی نرم افزار کامپیوتر در ایران خواندم، با آن دید مهندسی حالا این تکنیکهایی که در علم سایکولوژی و کادنیتیو بیهیویر، انرژی سایکولوژی و انرژی و تمام این بحثهایی که در زمینه تکنیکهای ذهنی است ما بیاییم ترکیبش بکنیم، و از ترکیبهای اینها بیاییم تکنیکهای قدرتمندی داشته باشیم، این دوره چه کار می کند؟ ترکیبی از این تکنیکها را به ما می دهد، پیام بازرگانی وسط صحبتمان بود.
آناهید: گفتم برای اینکه البته بحث صحبتهای شما خیلی جذاب هست، ولی گفتم اطلاع رسانی بشم، من خودم هم یکم دیر از این جایزه خبردار شوم، نتوانستیم اطلاع رسانی کافی داشته باشیم، گفتم از این فرصت یک بریکی این وسط اطلاع رسانی کنم راجع به این جایزه که شما در نظر گرفتید، برای اینکه این خیلی هیجان انگیز بود جایزه، گفتم که اطلاع رسانی بشود و بقیه هم در جریان باشند که چی قرار است اتفاق بیفتد.
خب حالا من یک سوالی دارم ازتون این که شما گفتید دو تا شرط دارد این که ما وقتمان را هدر ندهیم، درست است؟ حالا می خواهم ببینم این دو تا عاملی که صحبت کردیم، چجوری ما یاد بگیریم که یادشان بگیریم و بعد چجوری به آن عادت غلطمان غلبه کنیم، و مثلاً این دوتا، شرط را در زندگیمان اجرا کنیم دو عامل را؟
سعید بستانی: سوال خوبی است، چند تا نکته در این زمینه وجود دارد، حالا کلاً راههایی که می توانیم فرض کنیم بتوانیم به ترسهایمان غلبه کنیم، تکنیکهای مدیریت زمان را یاد بگیریم، کلاً سه تا راه کلی وجود دارد، در این مسیر، یکیش این است که ما چیکار بکنیم خودمان شروع بکنیم، کتاب بخوانیم، ویدئو نگاه بکنیم، مطالعاتمان را ببریم بالا، آگاهیمان را در این زمینه ببریم بالا، تا بتوانیم این تکنیکها و روشها را یاد بگیریم، مثل این می ماند که شما بخواهید شنا کردن را یاد بگیرید، یک راهش اینه که یوتیوب نگاه کنید کتاب آموزشی مطالعه کنید، شنا یاد بگیرید، از چهار تا دوست بپرسید که آن کار را انجام داده است، و خودتان شروع کنید که شنا را یاد بگیرید خب این از لحاظ زمانی معمولاً زمان بیشتری می برد ولی از لحاظ هزینه در کوتاه مدت خب هزینه کمتری دارد.
یک راه دیگه اش این است که یک نفری که معلم شنا است بگیریم که بگیم که تو این مسیر را رفتی، شنا کردن را یاد داری، بیا چیکار کن، به منم شنا کردن را یاد بده، یک مربی می گیریم که می آید قدم به قدم به ما آن را یاد می دهد و این خب از لحاظ هزینه ای هزینه اولش بیشتر است، ولی از لحاظ زمانی توی کوتاه ترین مدت ما آن نتیجه را می گیریم.
و یک حالتی هم است که در وسط است می گوید بیایم به صورت گروهی انجام دهیم، می ریم به کلاس شنایی که به صورت گروهی هست و توی یک گروه ما آن را یاد می گیریم، این خوب وسط است دیگر، از لحاظ زمانی ممکن است خیلی بیشتر از خصوصی طول نکشد، ولی خوب هزینه ای کمتر است، یک حالت بهینه این است که ما این را به صورت گروهی انجام بدهیم.
در بحث رشد شخصی مثلاً فرض کنید مدیریت زمان این که ما چگونه به ترسهامون غلبه کنیم، هارمونی ایجاد کنیم بین فکرها و احساساتم، دوستان دقیقاً همین گزینه ها را داریم، یا خودمان برویم اینها را یاد بگیریم، برویم یک نفر خصوصی این را باهاش یاد بگیریم، یا به صورت گروهی اینها را یاد بگیریم، بر اساس اینکه کدوم مبنای زندگی هستی، چی برامون اهمیت بیشتری دارد، زمان اهمیت بیشتری دارد، هزینه اولیه ای که انجام می دهیم اهمیت بیشتری دارد، یکی از اینها را انتخاب می کنیم.
طبق تجربه من خوب اون گروهی از همه اینها بهینه تر است، از لحاظ زمانی خیلی سریع تر به ما جواب می دهد، و از لحاظ هزینه ای هم نسبت به اونی که یک نفر یک مربی خصوصی می خواهیم بگیریم، زمان کمتری می برد.
آناهید: آقای بستانی ببخشید من یک چیزی به حرفهای شما اضافه کنم، اینکه من فکر می کنم آدمها هم با هم متفاوت هستند، خود من آدمی نیستم که بتوانم از ویدئو نگاه کردن چیزی یاد بگیریم، حتماً باید یک معلمی آنجا باشد مثلاً اگر کلاس زبان، می خواستم زبان در خانه یاد بگیرم، هیچوقت نمی توانستم یاد بگیرم، حتماً برم کلاس یک معلم هم داشته باشم تکالیفم را برای دور بعد یاد بگیرم، که بتوانم به آن چیزی که می خواهم برسم، آن یادگیری که بخواهم انجام بدهم، فکر کنم تیپ شخصیتی آدمها هم خیلی مهم است که من هیچوقت با ویدئو نتوانم نتیجه بگیرم، همش هم عادت که یک جور تنبلی می شود، می گیم حالا فردا نگاه می کنم پس فردا شروع می کنم، هفته بعد شروع می کنم نگاه می کنم.
من خودم فکر می کنم که اگر کلاسی باشد، می دونم از این موقع شروع می شود و مجبورم بهش ملحق شوم، می خوام بدونم نظر شما چی است، این در آدمهای مختلف فرق می کند یا نه؟
سعید بستانی: آره نکته ای که می گین اکثر افراد به این صورت هستند الان مثلا شما می خواهید برید ورزش کنید، برید یک گروه ورزشی در یک کلاس سی دقیقه بیشتر انرژی می گذارید از آن محیط خارج می شوید، یا خودتان تنها بروید؟ معمولاً توی آن کلاس گروهی که ما هم می رویم بیشتر انرژی می گذاریم، چون یک اکانتبلیتی وجود دارد که اینکه ما مسئول هستیم و آن گروهه ما را مسئول می گیرد، هر هفته در این گروه هستم، چون این کلاس را می روی، مسئول هستی، چون همیشه ما باید یادمان باشد ما ذهن و بدنمان، خیلی ها می گن من تنبلم، واقعیتش این است که ذهن و بدن ما می خواهد تنبل باشد، آفرینش ما وقتی که از یک سنی می گذریم، از بچگی به پیری می گذریم و دیگر ما به حالت تثبیت شده می رسیم، ذهن و بدن ما می خواهد با کمترین انرژی زنده بودن را تجربه بکند.
ساخته نشده که ما هر روز تغییرات زیادی را انجام بدهیم، برای همین هم جلوی آن مقاومت می کند، برای همین هم است وقتی می گوید من تنبلم واقعیتش این است که نیچر ما طبیعت ما این است که همان طوری که هستیم، بمانیم و هی مرتب تغییر نکنیم.
برای همین هم است که ما وقتی که در یک گروه کلاسی هستیم از آن چیزی که ما بهش می گوییم کانفرسون آن چیزی که ما همان جایی که بودیم آن جایی که نمی خواهد تغییر بکنیم، راحت تر خارج می شویم، چون ما خیلی خواسته ها در زندگی مان داریم که آن چیزی که الان داریم و هستیم نیست، ما اینجاییم می خواهیم اینجا باشیم بعد تا زمانی که این حس را داریم داریم تلاش می کنیم که به آنجایی که می خواهیم برسیم، واقعیتش این است که ذهن و بدن ما به صورت پیش فرض دارد ما را همینجا نگه می دارد، و زمانی که ما با خودمان باشیم خیلی راحت تر هستش که ما یکم خارج می شویم دوباره بر می گردیم، وقتی که در گروه هستیم، این خارج شدنه و برنگشتنه شانسش خیلی کمتر است چون آن گروهه آن اکانت گروهه داره ما را از آن کانفرتسون خارج می کند.
حالا نمی دونم جواب سوال شما را دادم یا نه؟
آناهید: بله دقیقاً همینه، می خواستم بدونم فقط من اینطوریم، خودم هم همینطوریم، سالها بخوام یه روزی بخواهم ورزش بکنم یا بخواهم یک روزی یه کاری را بکنم، پشت گوش بیندازم، یا دو جلسه برم و ولش کنم، ولی اگر برم کلاس حتماً ادامش می دهم
سعید بستانی: نه نکته کاملاً درستی هست، شاید خیلی بعضی از دوستان عادت این را ما نداشته باشیم که بخواهیم به صورت گروهی این کارها را انجام بدهیم ولی آمار هم نشان می دهد که وقتی ما در یک جمعی هستیم بهتر و سریع تر نتیجه می گیریم، وقتی آن گروه هم یک مربی ای داشته باشد، ما توی اینکه ریسک این که ما اگر مسیر اشتباهی را برویم، چون ما داریم از اشتباهات خودمان یاد میگیریم یا از اشتباهات یک نفر دیگر، صد درصد از اشتباهات و تجربه های یک نفر دیگر ما یاد بگیریم، خیلی برای ما هزینش در دراز مدت کمتر خواهد بود.
آناهید: درست است.
سعید بستانی: یک نکته ای که وجود دارد و ما کم کم در این مسیر مستر لایف خودمان می شویم، یعنی وقتی که این عادت چنج را پیدا کنیم، آن پیش فرضه را شروع می کنیم به تغییر دادن.
آناهید: بله پس یکی از راههایی که ما این دو تا عامل را یاد بگیریم، کلاس رفتن است، یکی کلاس رفتن ، گفتیم که یکیش این است که ویدئو کتاب نگاه کنیم، یکی هم معلم خصوصی داشته باشیم.
سعید بستانی: بله دقیقاً این سه تا راه متداولی است که هست، یکی زمانش بیشتره، هزینش کمتر است، یکی زمانش کمتر است هزینش بیشتر است و اونی که خصوصی است زمانش از همه کمتر است، و هزینه کوتاه مدتش از همه بیشتر است.
آناهید: حالا از نظر من گرونترین همونی هست که خودمان می خواهیم برویم، چون زمان زیادی را از دست می دهیم. فکر می کنم این گرونتر است.
سعید بستانی: دقیقاً وقتی ما سی را رد می کنیم دیگر زمان برایمان خیلی مهم تر است از آن هزینه، حالا ممکن است زمانی که مثلاً دوست دارید در بیست – بیست و دو سال هستن خیلی شاید نتوانن افورد کنند، شاید تجربه را بخواهند بکنند، ولی معمولاً ما وقتی در یک مقطعی هستیم هممان با کمبود وقت مواجه هستیم، هرچیزی که در زمان کمتر ما را به نتیجه برساند، خوب صد درصد ارزشش برای ما بالاتر است.
آناهید: آقای بستانی من الان یکی از دوستان یک سوالی پرسیدند من از همینجا بپرسم، تا کامنتش خیلی بالا نره تا گم شه، پرسیدند آقای بستانی عزیز شما مدرک کورچینگتان را از کجا گرفتید؟
سعید بستانی: من مدرکم را از آی سی اف گرفتم حالا توی چیز بیزینسی سیو لیدر شیپ را هم در آن بحث دارم که بیشتر برای زمینه لیدرشیپ هست از لحاظ کلینیکال هیپنوتراپیست هم هستم مدرک هیپنوتراپیست کلینیکالی تراپیست هم دارم، چون من همیشه توی زندگی بدنبال این بودم تا جایی که می توانم روی خودم اینوست کنم و واقعیتش این است که هر اینوستمنتی که روی خودم انجام دادم، چندین برابرش را فقط براساس رشدی که در محیطش کار کردم، درآمدش که رفت بالاتر، چندین برابر آن، یعنی تمام اینوست هایی که من در دوره های مختلف که رفتم، توی کمتر از سه سال توی رشدی که در محیط کارم داشتم و توی شغلم چندین برابر اینها همشون برگشته،
آناهید: خب آقای بستانی تا اونجا که من اطلاع دارم شما یک وبینار رایگان دارید از خواستن تا ساختن، میشه یک زحمتی بکشید راجع به آن هم توضیح بدهید برای کسانی که دارند برنامه را می بینند.
سعید بستانی: آره صد درصد در این وبینار ما برای اینکه از زمانی که می خواهیم به یک هدفی برسیم، تا زمانی که بخواهیم آن را اجراش بکنیم، پنج تا مرحله کلیدی هست که ما این پنج مرحله را باید طی بکنیم، تا شانسمان برای موفقیت در آن رسیدن به آن هدف بالاتر باشد، این پنج مرحله بهمان کمک می کند که آن اراده و انگیزه مان برود بالا، خیلی وقتها ما یک کاری را شروع نمی کنیم، یکی از این عزیزان می گفت که می دانی فرق استرالیا با ایران چی است؟
می گفتم فرقش چی است؟
می گفت آن ایران اون شنبه هیچوقت نمی رسید، توی استرالیا اون دوشنبه هیچوقت نمی رسد، خیلی وقتها ما یک کاری را می خواهیم شروع کنیم، هیچوقت شروعش نمی کنیم، هی به تعویقش می اندازیم، خیلی وقتها شروع می کنیم، اولش یک هیجانی داریم، ولی دیگر بعدش آن پشتکاره را نداریم و رهاش می کنیم، و بعضی وقتها هم در آن مسیری که می رویم اینقدر ترسها و حسهای منفی و شک ها در ما هست که ما آن هدف را یا رهایش می کنیم یا خیلی کند می بریم جلو، سایت فوربست، می گوید که 92% هدفها افراد بهشان نمی رسند، یعنی اگر یه سرچ کنیم که چند درصد از هدفها به نتیجه می رسند، براساس منابع مختلف، نشان می دهد که بیش از 80% هدفها به نتیجه نمی رسند.
ما یک هدفی می گذاریم و به آن هدف نمی رسیم، نکته ای که وجود دارد وقتی یک هدف داریم و بهش نمی رسیم، حس بازنده بودن بهمان دست می دهد، حس ناتوانی بهمان دست می دهد، یعنی ما یک چیزی را می خواهیم، نتوانستیم به دست بیاوریم وخیلی وقتها استرس می دهد، چون حس می کنیم از زندگی داریم عقب می افتیم، هی زمان را از دست می دهیم، خیلی چیزها را می خواستیم بهش نرسیدیم و هی این بیشتر هم بهمون استرس می دهد هی داریم عقب می افتیم، شروع می کنم خودمان را چیکار کردن؟ سرزنش کردن که تو نتوانستی این کار را بکنی، و می افتیم توی یک سیکلی که در نهایت ما را بالا نمی برد، مارا پایین می برد و حالمان را بهتر نمی کند و حالمان را بدتر می کند.
واقعیتش این است که این افرادی که 8% که در هدفگذاری به نتیجه می رسند، این پنج مرحله ای که در این وبینار ما صحبت می کنیم را طی می کنند، و حالا در آن وبینار از دید علمی نگاه می کنیم که چه اتفاقی باید بیفتد که ما به هدفهایمان برسیم، و چرا اکثر افراد به هدفهایشان نمی رسند.
پس توی آن وبینار پنج مرحله را می گوییم که بتواند به ما کمک کند، و شانس ما را توی رسیدن به هدفهایمان ببرد بالا و یکی از دلایل اصلی که خیلی وقتها به هدفهایمان نمی رسیم، و رهاشون می کنیم، این است که این پنج مرحله را طی نمی کنیم، و آگاه نیستیم و سریع می ریم دنبال یک کاری را شروع و اجراش می کنیم، قبل از اینکه بخواهیم آن مراحل قبلیش را انجام بدهیم.
آناهید: خب من یک سوال اینجا مطرح شده آقای بستانی می گویند که شما دوره های NLP به زبان فارسی هم دارید یا برگزار می کنید؟
سعید بستانی: من در دوره هایی که برگزار می کنم، از تکنیک های NLP هم استفاده می کنم، واقعیتش این است که من دوره های زیاد NLP رفتم و شاید مثلاً یک دوره شش روزه را که می روید اون چیزی که کاربردی از دید من اون تجربه ای که من در زندگی داشتم، شاید دو روز یا دوروز از تکنیکهای از آنجا باشد، خیلی از آنها، خیلی از دوره هایی که فقط مدرک گرا هستند، بیشتر به خاطر آن مدرکه است، خیلی آن چیزی که کاربردی باشد را ما توش در نمی آوریم، و همانطور که من گفتم، همیشه من ترکیبی از اینها را دوست دارم و هیچوقت اینکه من بخواهم NLP هایم رازشت بدهم، به دنبال آن نیستم، چون از دید من ترکیب این تکنیکهای مختلف خیلی بیشتر جواب می دهد و نتیجه می دهد نسبت به اینکه فقط ما بخواهیم روی یک تکنیک کار بکنیم.
آناهید:
آقای بستانی من می خواهم ازتون یک سوال بپرسم چون من واقعاً خودم NLP برایم یک چیز جدیدی بود، می توانم خواهش کنم خلاصه توضیح دهید، چون خیلیها شاید ندونند که دوره های NLP چی است، این دوستمون سوال کردند، برایمان توضیح دهید
سعید بستانی: NLP یک جورایی شده جزئی از قدیمی ترین متدولوژی های ذهنی که بوده براساس حالا لنگوئیج پترن ها و تکنیک های مختلفی که برای ذهن است، ضمیر ناخودآگاه است، می آید چیکار می کند؟ به یک دید کلی دارد نسبت به اینکه حالا ما ذهن و بدنمان چگونه کار می کند، یک سری هایش از لحاظ علمی ثابت شدند، یک سری هاشون هنوز تئوری هستند، ولی هنوز اگر بخواهیم کلی نگاه بکنیم، یک سری تکنیکهای علمی هستند که بخواهیم ما موانع ذهنیمون را برشون داریم، یعنی ترکیبی از تکنیکهای تصویرسازی، تکنینکهایی براساس لنگوییج این تکنیکهایی که مجموعه ای از تکنیکها هستند که حالا آن علمی که ما بخواهیم اسمش را انرژی بگذاریم شامل شده و جزء معروف ترین حالا متدهایی هست که در این زمینه هستش و جزء قدیمی ترین ها هم هست که مؤسسات مختلفی هستند که حالا سرتیفیکیت هاشون را NLP هایی هستند که براساس آن علمی که آنجا هست مثلا یک نفر می بینی علم طب سوزنی دارد شما همان کاری که ممکن است برایتان انجام بدهد مثلاً فیزیوتراپیست یا کارتکتور براتون انجام دهد، دو تا متد مختلف برای یک نتیجه هستش،
آناهید: خب من می خواهم که فقط اینجا اعلام کنم برای شما که برنامه را تماشا می کنید، اگر می خواهید که با راههای ارتباطی با آقای بستانی آشنا بشوید، در کامنتها هست، آدرس وبسایتشان، آدرس کانال تلگرامیشان، تمام بچه های ادمین برایتان می گذارند طوری که باهاشون در ارتباط باشید، اگر می خواهید که از برنامه های سمینارهاشون، و وبینارهایشان اطلاع پیدا کنید، با بهترین راه فکر می کنم همان کانال تلگرامشان و وبسایتشان هست، برای ثبت نام هم دوباره لینک گذاشتند، اگر می خواهید که در آن وبینار از خواستن تا توانستن ثبت نام کنید می توانید از آن طریق وبسایتشان ثبت نام کنید من تا آنجایی که با آقای بستانی آشنایی دارم به طور مداوم سمینارهای رایگان اینطوری می گذارند، خوب است که فالوشون کنید و سمینارها و وبینارهایی که دائماً دارند برگزار می کنند، اطلاع پیدا کنید.
من ببخشید که دوباره قطعتون کردم.
سعید بستانی: اختیار دارید، درود بر شما، الان من یادم اومد که شما بیشترین مخاطبانم خانم ها هستند، در بحث برنامه ریزی یک تأخیری که انجام شده زمانی که 80% خانمها، اکثر خانمها چند تا کار را با هم انجام بدهند، کارآییشان بالاتر از این است که یک کار را انجام بدهند، و برای 80% آقایان، اکثر آقایان، اگر که یک کار را انجام بدهند، کاراییشان بیشتر است، و ببینند دوستان را اگر جزء 80% هستند که اکثراً می شود وقتی که چند تا کار را با هم انجام می دهیم پرفورمنستان بالاتر است، خب روی آن دقتی می کنیم، خب خیلی از دوستانی که مرد هستند و حالا آموزشهایی که نمی دهند، می گویند یک کار را فقط انجام دهید، تمرکز را روی آن انجام دهید، و کار موازی انجام ندهید،
ولی واقعیت این است که تحقیقات نشان می دهد برای خیلی از خانم ها واقعیت است، نمی دانم برای شما پرفورمنس است آناهید جان، یک کار را انجام دهید یا چند تا کار را انجام دهید
آناهید: من در آن واحد همیشه چند تا کار را انجام می دهیم، یک کار را انجام بدهم، بوریم می شه، یه جوری انگار تمرکزم بیشتر است، وقتی که چند تا کار را انجام می دهم، همیشه در زندگیم وقتی نگاه می کنم چند تا کار را همزمان انجام می دهم، شاید فکر می کنم من خیلی هایپراکتیو هستم، چون بچه بودم می بردنم دکتر اینجوری شدم، شما می گویید خانمها اینطورین، من فکر می کنم من نمیتوانم آروم بشینم، همزمان خیلی بهتر جلو می برم تا این که بخواهم یک کار خاص را انجام بدهم فقط.
سعید بستانی: آره جالبه اکثر خانمها می گویند اینطوری، دوستان اگر در کامنتها بنویسند شما یک کار را انجام می دهی، کارآییتون بالاتره، یا چند تا کار را انجام می دهید جالبه یک آماری داشته باشیم برای دوستان به چه صورتی است، در کامنتها ببینیم که یک کار یا چند تا کار در کامنتها بنویسیم یک کار یا چند تا کار، بعد نکته ای که وجود دارد، وقتی ما چند تا کار را انجام می دهیم، آگاه باشیم که زمان بیشتری می برد، چون اگر فرض کنیم من می خواهم انگلیسیمو بهتر کنم، بخواهم ساز پیانو را هم یاد بگیرم و از آن طرف هم می خواهم شروع بکنم یک مدرکی را در زمینه کاریم بگیرم، من فقط شروع بکنم، توی پیانو تمام وقتم را در هفته هم ده ساعت وقت دارم که بتوانم برای هر سه تای اینها بگذارم.
اگر که من ده ساعت را بگذارم فقط برای پیانو خوب در مدت زمان کوتاه تری پیانو را به یک حدی برسانم که یک آهنگی را بزنم، ولی اگر دارم پیانو را یاد می گیرم، زبان انگلیسیمو دارم خوب می کنم، یک مدرکی را هم دارم برای کارم می گیرم، باید آگاه باشیم که زمانه آن ده ساعته داره بین این سه تا تقسیم می شود. و حدوداً هر سه تای اینها سه برابر بیشتر زمان می برد که به نتیجه برسند.
آناهید: می گم ببخشید یکی از دوستان من که خیلی با هم، البته ما با هم همکار بودیم، نوشته استاد چند کار هم زمان انجام میدهد.
ببخشید من به کامنت همکار خودم خندم گرفت، تا اینجا خانمهایی که نوشتند، چند تا کار با هم، دوستان بنویسید بنویسید همه همینطوری، خانم ها آقایون هم همینطورن، آقای بستانی ما این برنامه را گذاشتیم روی صفحه به هرحال همه اینها روی سلامت روان ما اثرگذاره، وقتی شما در کارتان موفق می شوید، در زندگیتان موفق می شوید، روی سلامت کارتان اثر می گذارد، ما این را اول در اینجا چک کردیم، بعد بردیمش در گروه خانمها هم است، آقایان هم دارند این برنامه را می بیننند، ببینیم آقایان نظرشان چی است، برای ما هم بنویسید که شما ها چند تا کار را می توانید انجام بدهید با هم انجام میدهید موفقترید، یا یک عدد کار را بهتر انجام می دهید، ما منتظر هستیم که کامنتهاتون را ببینید.
سعید بستانی: عالی عالی، پس اگر آقایان هم دارند می بینند بسیار عالی است، و از آن طرف من نکته دیگه ای که وجود دارد که ما در تخمین زمانی آمار نشان می دهد که بیش از 80% تخمین های زمانی اشتباه است، حالا ما در شرکت کاری که انجام می دهیم خوب پروژه های شرکت های بزرگ، مثلاً در حال حاضر داریم یک بانک دیجیتال می سازیم که من دارم لیدرشیپ آن را انجام می دهم، و تخمین زمانی که پروژه چقدر طول می کشد، مثلاً تسک های مختلف، اکتیویای مختلف چقدر است، حتی آنجا هم می بینیم که اکثر تخمین های زمانی که طرف یک کاری را قبلاً هم چند بار انجام داده، ولی باز هم تخمین های زمانی حتی در محیطهای حرفه ای هم هنوز به طوری هست که اکثرشان اشتباه هستند و ما نمی توانیم تخمین زمانی درستی را داشته باشیم، برای همین حالا سیستمهای اینکه براساس پوینت باشد و اینها الان در دنیای امروز با سیستمهای اجایل و اینها آمده که این مشکل را حل کند، ولی نکته اش این است که ما در زندگی شخصی مان هنوز داریم از زمان استفاده می کنیم برای اینکه من می خواهم مثلاً تا شش ماه دیگر ساز زدنم خوب شود، تا سه ماه دیگر من می خواهم فرض کنیم پنج کیلو وزن کم کنم، آمار نشان می دهد که ما در اکثر این تخمین های زمانی انتظارمان از خودمان خیلی بالاست و آن تخمینی که داریم می زنیم واقع گرایانه نیست و اینجا یک چیزی دارند که ست آپ است یعنی ما خودمان را داریم قرار می دهیم برای اینکه fail بشویم خیلی مهم است مخصوصاً دوستانی که چند تا کار را با هم انجام می دهیم، اون انتظاری که از خودمان داریم برای به نتیجه رسیدن، یه مقدار منطقی تر باشه، آمار نشان می دهد بیش از 80% اینها، این تخمینه تخمین درستی نیست.
آناهید: من بخوانم براتون این کامنتها را
سعید بستانی: بله خنده دارا را اول بخوانید
آناهید: خنده دار برای خودم بود، گفتن که بله چند تا کار با هم بعد یکی از دوستان نوشتن من هم چند تا کار با هم دیگر بعد، گفتند که یک خانمی گفتند که اتلاف وقت در روز من ندارم، و خیلی عجول هستم، من هم خیلی عجول هستم خودم، از آن آدمهایی هستم که خیلی عجولم، یک خانمی گفتند دخترم بهم میگه فرشته ؟؟ کارهاشو انجام می ده، یک خانمی گفته برای کارهایی که مسلط هستند همزمان چند کار، ولی وقتی کار جدیدی شروع می خواهم بکنم همه کارها را باید بگذارم کنار، یک خانمی گفتند که چند تا کار با هم، گفتند که دوست دارم که همه کارها با هم تمام شود که ذهنم بتواند آرام شود.
بعد یک خانمی گفتند که من سه تا کار را با هم می توانم، بیشتر نه.
سعید بستانی: عالی خیلی جالب
آناهید: به نظرم آقایان همان یک کار را می توانند انجام بدهند،
سعید بستانی: یک کار را انجام می دهند خوب انجام می دهند، الان دارند این ویدئو را نگاه می کنند دیگر کامنت را نمی توانند در آن واحد
آناهید: دقیقاً نمی توانند کامنت بگذارند
سعید بستانی: ولی کاری که انجام می دهند خوب انجامش می دهند.
آناهید: خب منظور این بود که خانمها کارشان را انجام نمی دهند
سعید بستانی: یعنی تمرکزشان روی یه کار هست موازی نمی توانند دو تا کار انجام دهند
آناهید: ولی خوب خانم ها می توانند به صورت موازی کارها را خوب انجام بدهند
سعید بستانی: خیلی خوب انجام می دهند کلا یک تحقیقی انجام شده بود روی مغز خانمها از لحاظ حتی حجمی و از لحاظ پتانسیلی آمار نشان می دهد که مغز خانمها قوی تر از آقایان است از لحاظ علمی اینها را می گویند خیلی من جهت گیری خاصی ندارم، و خیلی جالب هست که از لحاظ اینکه حالا یک سری از اینهایی که می توانیم چند تا کار را پردازش کنیم با هم، خیلی وقتها در مهمانی ها دیدم، که من اگر اینجا نشستم می خواهم حواسم برود به آن ورم گوش بدهم، این ور مکالمه را از دست می دهم، بعد خانمها را دیدم هم مکالمه اینجا را می دانند هم مکالمه آنجا را، خیلی برای من جالب است که چجوری این قابلیت وجود دارد و من هرچه تلاش می کنم نمی شود.
آناهید: بله خانمها این قابلیت را دارند که همزمان چند تا گوش دهند، یک زمانی می بینید که دارد تلویزیون تماشا یم کند، به بچه اش دیکته می گوید یک کاری بغل انجام می دهد، واقعاً خانم ها می توانند این کارها را انجام دهند، ولی وقتی دیدم آقایان یک کاری انجام می دهند نمی توانند تمرکز روی کار دیگری داشته باشند، باهاشون حرف می زنی نمی توانند تمرکز روی کارشان داشته باشند.
سعید بستانی: دقیقاً نکتش همین است، می خواهید برای مصاحبه ای که گفتیم، ببینیم از این دوستان اگر که دوستان در کامنت بگذارند که یکی از هدفهایی که دارید و می خواهید بهش برسید را در کامنتها بگذارید از یکی از این کامنتها به صورت رندومی یکی را خواهیم انتخاب کرد بعد اینکه کامنتها را نوشتید، آناهید جان می گویند که چجوری ما چندمی را انتخاب می کنیم.
آناهید: پس دوستان هدفهایی که آقای بستانی گفتید که هدفهایی که الان دارند را بنویسند.
سعید بستانی: بله هر هدفی که الان می خواهند در زندگیشان بهش برسند.
آناهید: خب دوستان سوال آقای بستانی را شنیدید، لطفاً کامنت بگذارید چون الان مسابقه ای که قرار است جایزه بهشان بدهیم آن جایزه خیلی خوبه، خیلی هیجان انگیزه، آن را از زیر کامنتهایی که از اینجا به سوال آقای بستانی جواب بدهید، می خواهند انتخاب کنند، لطفا کامنت بگذارید و ما قرعه کشی کنیم و برنده را اعلام کنیم.
خب بالاخره یک آقا کامنت گذاشت، آخیش دلم خنک شد. نوشتند که مغز آقایان تک بعدی است. خب من نگران بودم که کلا آقایان هستند می شنوند، می دانستم می بینند گفتم بالاخره مطمئن شم که دارند می شنوند صدای ما را، خب من هدفها را بخوانم آقای بستانی
سعید بستانی: آره عالی میشه
آناهید: یک خانمی نوشتن پیدا کردن کار خوب
یک خانمی دیگه گفتند هدفم رسیدن به برگشت دوباره رشته و حرفه ام است، یک خانمی گفتند یادگیری زبان، خب ما همه منتظر کامنتهاتون هستیم، اگر که شما جایزه می خواهید کامنتهاتون را بگذارید،
سعید بستانی: عالی و صددرصد در دورانی هستیم که بحث پیدا کردن کار الان مهم تر هست، چون یک موقعی رقابت کاری کمتر بود و راحتتر بود کار پیدا کردن مخصوصا در کشوری مثل استرالیا، حالا در شرایطی که پیش اومده رقابت بالاتر رفته، و میدانستم یک سری دوستان کارشان را از دست دادند، یک سری از دوستان خیلی کارشان پارت تایم شده، یا امنیت کاریشان آمده پایین تر یا می خواهند کار جدیدتری شروع کنند، خیلی مهم است که باکیفیت بالاتر، یا رزومه بالاتر،وارد بحث پیدا کردن کار بشویم، از یک طرف هم پیوستگی را داشته باشیم، مثل من نباشیم که از هفت ماه دو ماهش را اپلای کرده باشیم، می دانم یک دورانی هست از یک طرف خسته کننده است، حس های منفی زیاد می آید، تا جایی ریجکت می آید خیلی ناراحت است، واقعاً پیدا کردن کار یکی از چالش هایی است که اکثر دوستان در استرالیا یا کشورهای دیگه ای که مهاجرت کردند باهاش مواجه هستند، و خیلی مهم است آگاه باشی با هارمونی که گفتیم به ترسهایتان غلبه بکنید، به فکرهای منفی تان، اگر آنها را بهشان غلبه نکنید، یک پایتان روی گاز هست، یک پایتان روی ترمز است، بهترین استفاده را نمی توانید از زمان بکنید، و کلابه قول اینجایی ها مومنتومتان را از دست بدهید.
آناهید: خب آقای بستانی کامنت هست که نوشتند برگردیم ایران و بتوانند به بچه های بدسرپرست کمک کنند، بعد گفتند انجام ورزش منظم و کاهش وزن، و بعد بخوانم خدمتتان که هدف من داشتن یک کار خوب و بیزینس برای خودم است، هدف بعدی پیشرفت کاری، بعد هدف بعدی این است که رمان بنویسم، بعد بعدی موفقیت در هدفم خب بعدی که درود فرستاده محض خانمها، کامنت هدفشان،
سعید بستانی: خب دیگه سوالی داریم آناهید جان؟
آناهید: من که فعلاً سوالی ندارم من در سمینارهای شرکت می کنم و چون خیلی دوستشون دارم مفید هستند، و اونجا خیلی چیزها یاد می گیرم و به همه توصیه می کنم این کار را بکنند، این وبیناری که نزدیک است امتحان کنند خیلی خوبه، البته آقای بستانی یک زحمتی کشیدند که یک سری ویدئو برای ما فرستاند، من دارم آن ویدئوهایی که فرستادن دارم روی صفحه ام آپلود می کنم که انگیزشی و خوب هستند، آنها را هم پیگیری کنید و ببینید.
ممنون از شما آقای بستانی زحمت کشیدید
سعید بستانی: زنده باشید خیلی هم عالی اطلاع رسانی ها را انجام می دهید و برای بالابردن سطح آگاهی دوستان فارسی زبان دارید یک حرکت مثبت برمیدارید بسیار کار زیبایی هستش.
آناهید: خب کسی دیگه کامنت نمی گذارد، می خواهید بریم سراغ قرعه کشی است،
سعید بستانی: من می گم الان 7:54 هست چون آخرش چهار است می خواهم آخرین نفر را انتخاب کنیم بخوانیم
آناهید: خب آقای بستانی دو کامنت را برایتان بخوانم گفتند جناب بستانی چقدر از آشنایی با شما خوشحالم، می خواهم در وبینار شما شرکت کنم، یک خانمی نوشته خسته از سر کار برگشتم شما را دیدم کل خستگیم تمام شد. من خیلی خوشحالم که این حس را دادم
گفتید که چهارمی، چشم
خب من برم بالا، خانم مرجان فلوری، هدفشان این است که برگردم ایران به بچه های بدسرپرست کمک کنم،
سعید بستانی: بسیار هدف عالی و قشنگی است، اگر در اینستاگرام و فیس بوک من پیام بدهند، و من برای افزایش شادی درونی بیست درصد بیشتر را به انجام بهتان مراحلش را می گویم، تبریک هم بهتان می گویم مرجان جان
آناهید: منم تبریک می گم بهتون و بیایید به ما هم فیدبک بدید بگویید که چقدر حالتان خوب شده است، خب خوشحال هستم مرجان جان لطف کنید همینطور که آقای بستانی گفتند باهاشون تماس بگیرید تا جایزتون را بگیرید، آقای بستانی واقعاً من ممنون شما هستم بابت این وقتی که برای گروه ما گذاشتید و من می دانم به هر حال همه آدمها خیلی بیزی هستند و این وقت از نظر من خیلی ارزشمند است، وقتی که می گذارد برای ارزش و سطح آگاهی دیگران است یکی از بالاترین ارزشهای دنیاست، ازتون تشکر می کنم و ممنون که برای ما وقت گذاشتید.
سعید بستان: زنده باشید ممنون از دعوتتان، و کار قشنگی که شروع کردید
آناهید: خیلی ممنون دوستان ممنون که ما را دنبال کردید، ما را پشتیبانی می کنید حمایت می کنید، ما را فالو می کنید، به هرحال وقتتون بخیر