Mar 22

موفقیت و نقش کوچ در آن

زکی: در این برنامه در خدمت آقای بستانی هستیم و از شما سپاسگزاریم که بیننده ی این برنامه هستید؛ از استاد بستانی عزیز هم تشکر می کنیم که مهمان ما شدند و به ما این فرصت را دادند که از تجربیات ایشان بهره مند شویم؛ جناب آقای بستانی عزیز به برنامه ی ما خوش آمدید.
سعید بستانی: درود بر شما؛ بنده سلام عرض میکنم خدمت شما و بیننده های خوبتان.
زکی: جناب آقای بستانی عزیز، اگر امکانش هست، خودتان را برای بیننده ها معرفی بفرمایید.
سعید بستانی: حتما. حتما. من استرالیا زندگی می کنم و 9 سال است که استرالیا هستم و مدیر شرکت مشاوره ی Deloitte هستم و در آنجا کار لیدر شیپ و کوچینگ مدیران آنجا را انجام می دهم و در سه سال اخیر، مدرسه ای به اسم کوچینگ و زندگی بهتر را برای فارسی زبانان ایجاد کردم که هدف از آن این است که به دوستان فارسی زبان ، در زمینه ی رشد شخصی و رسیدن به اهداف و موفقیت کمک کنم.
زکی: بسیار عالی؛ جناب آقای بستانی چرا کار کوچینگ را انتخاب کردید؟
سعید بستانی: عرض کنم که داستان از آنجایی شروع میشود که ما زمانیکه در ایران بودیم، در اهواز زندگی می کردیم و پدرم در شرکت نفت کار می کرد و بمباران و جنگ بود و آن زمان من 3-4 ساله بودم و بخاطر مشکلاتی که در آن زمان پیش آمد، من همیشه مشکلات ذهنی و جسمی و عصبی داشتم تا اینکه در مدرسه، خیلیها من را موجی صدا می کردند؛ تا زمانیکه برای اولین بار با تکنیک مدیتیشن آشنا شدم و در آنجا بود که ایجاد تغییر در من شروع شد و شروع به یاد گرفتن تکنیک های مختلف ذهنی کردم تا بهبودی در زندگی خودم ایجاد کنم و بعد از آن، شروعی بود که اینها را به دیگران آموزش دهم و بعد از آن متوجه شدم علاقه مندی بسیاری در من وجود دارد که به دیگران کمک کنم و سطح زندگیشان را بهبود دهم و بالا ببرم و در ایران مدیتیشن و بعضی تکنیک های انرژی را آموزش می دادم و بعد از اینکه به استرالیا آمدم کار کوچینگ را 5 سال پیش به صورت فردی آغاز کردم و از سه سال پیش بصورت کوچینگ های گروهی و دوره های گروهی این کار را انجام می دهم.
زکی: عالی؛ فوق العاده عالی؛ جناب آقای بستانی عزیز، با توجه به تجربیاتی که شما در این مدت داشتید، علل عمده ی موفقیت در چیست؟
سعید بستانی: عرض کنم که به نظر من سه تا عامل اصلی وجود دارد که آقای اینموری که ژاپنی هستند و دو تا شرکت ورشکسته را به موفقیت رسانده اند، یک فرمول جالب برای موفقیت بیان می کند که می گوید تا زمانی که ما رویکردمان را داشته باشیم بسته به اینکه چقدر در رابطه با چیزی مثبت باشیم و بالفعل، تلاشی که برای یک چیزی می کنیم و از طرفی میزان مهارتمان چقدر است؛
مثلا شما می خواهید به مصاحبه ی کاری بروید، در این مصاحبه ی کاری این که شما چقدر موفق هستید یکی بسته به رویکرد مثبت یا منفی شما دارد و اگر رویکرد منفی داشته باشید و از طرفی تلاشی برای این کار انجام نداده باشید و عامل دیگر، اینکه مهارتی هم در آن زمینه نداشته باشید، منفی یا مثبت بودن این عوامل تعیین میکند که موفقیت شما تا چه اندازه باشد.
زکی: بسیار عالی؛ با توجه به حرفه و کارهایی که شما انجام می دهید، به نظر شما، مشاور یا کوچ چه نقشی در موفقیت ما دارد؟
سعید بستانی: عرض کنم که اگر ما به فرمول موفقیت برگردیم، در این سه عامل، یا می توانیم کاری را خودمان انجام دهیم، بعنوان مثال وقتی می خواهید ورزش انجام دهید یا خودتان ورزش را انجام می دهید یا از شخصی که در کنار شما باشد و سعی کند به بهترین و بهینه ترین شکل ممکن این کار انجام شود، بهره می برید.
نکته اینجاست که پروسه را سریعتر جلو می رویم و سریعتر به نتایج مورد نظر می رسید.
زکی: بسیار عالی؛ جناب آقای بستانی، با توجه به اینکه موفقیت در زندگی ما وجود دارد، شکست هم در زندگی ما وجود دارد؛ لطفا تعریفی در رابطه با شکست بیان کنید.
سعید بستانی: خیلی چیزی به اسم شکست وجود ندارد و شکست احتمالا تعریف ما از چیزی است که باعث شده است، یک پله به چیزی که می خواهیم، نزدیکتر شویم و زندگی از دید من اینطر نیست که یا موفق میشویم و یا شکست می خوریم؛ ما توی پله های که داریم به سوی موفقیت می رویم، یکسری از پله ها جوری هستند که ما خیلی چیزها را یاد بگیریم؛ اگر من به یک مصاحبه ی کاری میروم و در مصاحبه ی کاری رد میشود، من اسم آن را شکست نمی گذارم، بلکه می گویم من به مصاحبه ی کاری رفتم و دیدم چه قسمتهایی را باید بیشتر روی آن کار کنم و یاد گرفتم که در مصاحبه ی بعدی روی چه قسمتی بیشتر کار کنم که در مصاحبه ی بعدیم موفق شوم و به اون نزدیکتر شوم.
زکی: درسته؛ فوق العاده عالی؛ یعنی چیزی که شما می خواهید بیان کنید این است که شکستی وجود ندارد و با توجه به چلنجها و مشکلاتی که برای ما پیش می آید، این تجربیات است که به ما کمک می کند که یاد بگیریم.
سعید بستانی: دقیقا؛ دقیقا این است که حالا شعاری که می گوید: شکست مقدمه ی پیروزی است، پیامی که در آن است می گوید، ما تا زمانی که این بالا و پایین ها را تجربه نکنیم، نمی دانیم روی چه قسمتهایی باید کار کنیم و پیشرفتش دهیم.
زکی: عالی؛ واقعا این فرصت برای ما و بینندگان ما فوق العاده استثنایی است و سعی میکنیم از تجربیات افرادی چون شما در برنامه های خود بیشتر استفاده کنیم، چون جامعه ی ما بخصوص کسانی که می خواهند زندگی فوق العاده ای داشته باشند، اما نمی دانند چگونه این کار را انجام دهند؛ قدم به قدم، باور دارم که افرادی چون شما فوق العاده با ارزش هستند و من از شما قدردانی می کنم.
سعید بستانی: درود بر شما؛ میگن که یا توی زندگی از تجربیات خودمان یاد می گیریم یا از تجربیات دیگران و زمانی که از تجربیات خودمان یاد بگیریم، زمانبرتر و هزینه برتر است تا زمانیکه از تجربیات دیگران برای بهتر کردن زندگی خود استفاده کنیم.
زکی: درسته؛ عالی؛ خب بیایید صحبتها را ادامه دهیم و بیشتر از شما بپرسیم.
جناب استاد گرامی، درسته زندگی بالا و پایین دارد؛ در هرجایی از این کره ی خاکی چه ایران باشد، چه استرالیا؛ چه آمریکا؛ چه افغانستان، همیشه موانعی سر راه قرار دارد؛ شما این موانع را چگونه برطرف می کنید؟
سعید بستانی: خب ببینید اتفاقی که در زندگی می افتد را فرصتی برای بهتر کردن خودم می بینم.
در دنیایی که زندگی می کنیم، همه چیز دو قطبی است؛ سیاهی داریم، سفیدی داریم، خوبی داریم؛ بدی داریم؛ سرما داریم؛ گرما داریم و تا زمانی که ما قطب دیگر را تجربه نکنیم، نمی توانیم، بیشتر قدر شناس این یکی قطب باشیم و درکش کنیم و بیشتر به سمتش برویم.
حالا این بالا پایین های زندگی هم، اگر پایینی نباشد، نمی توانیم بالا را بیشتر درک کنیم و بیشتر به سمتش برویم و زندگی حالت یکنواختی پیدا می کند و این چالش ها هست که ذهن ما و خود ما را قویتر می کند و زمانی که چالشی در زندگی داریم و می توانیم چالش را پشت سر بگذاریم و مشکل را حل کنیم، این پشت سر گذاشتن چالش و حل کردن مشکل، به ما یک رضایتی از درون می دهد.
زکی: خب با توجه به صحبتهای شما، مشخص شد که شما یک فرد با انرژی و مثبت هستید. سوالی که اینجا ایجاد می شود، این است که شما چگونه این همه انرژی و انگیزه را در وجودتان شعله ور نگه می دارید؟ چه چیزی باعث میشود؟
سعید بستانی: عرض کنم که یکی از نکات کلیدی این است که همه ی ما یکسری نیازهای کودک درون هست که ما را به وجد می آورد و به ما شور و شوق می دهد.
نیازها نه تا هستند و مهم این است که این نیاز ها را شناسایی کنیم و کارهایی که انجام دهیم در راستای این باشد که به این نیاز ها پاسخ داده شود؛ زمانی که برای انجام یک کار، می گوییم که انگیزه داریم و کاری را می گوییم ، انگیزه نداریم؛ کاری که بخاطرش انگیزه داریم بدون تلاش و با شوق و ذوق انجام می دهیم و کاری که انگیزه نداریم؛ شوق و ذوقی نداریم و آن کار را نمی کنیم.
برای من، یکی از نیازهای اصلی کودک درونم، نیاز به مهم بودن است و من چون این نیاز را شناختم، کارهایی را که انجام می دهم در راستای برطرف کردن این نیاز است، خب این کارها را با انگیزه ی بالا انجام میدهم و زمانی که کاری را انجام می دهم که برای انجام آن خیلی انگیزه ندارم؛ این ها را به آن کودک درونم ربط می دهم و در من یک هیجان یا انگیزه ی بالا ایجاد میکند که آن کار را با انگیزه ی بالا انجام دهم.
زکی: عالی؛ چیزی که اساسا من و بیننده های عزیز می خواهیم بدانیم، این است که با توجه به اینکه افراد موفق زیادی در دنیا هستند؛ شما چگونه با افراد موفق، در رابطه با همین حرفه ی خود، ارتباط برقرار می کنید و یا از تجربیات آنها استفاده می کنید؟
سعید بستانی: خب من بخاطر موقعیت کاری که دارم، با لیدر شیپ های کمپانی های بزرگ کاری استرالیا مانند بانکها، شرکت های بیمه ای، شانس این را دارم که در ارتباط هستم و ارتباطی که با انها دارم به من کمک می کند که بدونم آنها دنیا را چگونه می بینند و چگونه توانسته اند در زندگیشون مسیر موفقیت را طی کنند و چون من همیشه تمرکزم این است که آدمهای موفق و آدمایی که از من در رابطه با موفقیت، بالاتر هستند را در دایره ی دوستانم داشته باشم، آنها به من کمک می کنند که در این زمینه بتوانم بیشتر و بیشر رشد کنم.
زکی: عالی؛ فوق العاده عالی؛ با توجه به تجربیات کاری شخص خودم، چون همینطوری که می بینید، بنده به عنوان مشاور زندگی و تجربیات 5-6 ساله ام چیز جالبی به من می آموزد یا قدرتی را در ذهنم شعله ور می کند و آن این است که وقتی می بینم شخصی که به من مراجعه کرده است و یا کسانی که همکاران من بوده اند، وقتی آنها به موفقیتی که می خواستند و اهدافشان می رسند، من واقعا احساس رضایت می کنم و شعف و شادی در وجودم شعله ور میشود.
شما به عنوان مشاور، ویژگی و اصلی ترین چیز ارزشمندی را که شما در وجودتان می بینید چه چیزی است؟
سعید بستانی: چیزی که وجود دارد، این نکته است که شما اشاره کردید و هر کوچی که موفق است، معمولا این را تجربه می کند و اینکه ما دیگران را توانمند می کنیم و زمانی که کسانی که باهاشون کار میکنیم WOW از روی موفقیت می گویند، چیزی است که از درون به من رضایت می دهد و کسی که می خواهد مسیری را برود و من میتوانم به او کمک کنم که مسیر را سریعتر برود و از موفقیتش لذت ببرد، من یه جورایی در موفقیت او شریک میشوم و این احساس لذت زیادی را در من بوجود می آورد که شاید با حس های دیگر قابل مقایسه نباشد و هیجان و شور و شوقی در انسان بوجود می آورد.
زکی: اکسلنت. استاد جبران می گفت وقتی با استاد موفق دنیا برخورد کردی، دوست داری چه چیزی بپرسی و اکثر افراد می خواستند بدانند که راز موفقیت آن اشخاص چه بوده است.
حالا می خواهم بصورت انحصاری دید شما را بدانم که اگر شما با افراد موفق برخورد کنید، دوست دارید چه سوالی بپرسید؟
سعید بستانی: من موردی که همیشه دوست دارم در مورد آدمها بدانم، این است که رسالت شخصی و چرایی کارشان چه چیزی است؟ این که آدمها چه کاری انجام می دهند، جالب است، اما چیزی که برای من جالبتر است ، این است که آدمها چرا این کار را انجام می دهند؟
اگر در کار شرکت یا پزشکی یا مهندسی است، این که چرا این کار را انجام می دهد برای من جالبتر است و جای پرسش در ذهنم دارد.
زکی: من یک سوال جالبی در ذهنم دارم و خیلی دوست دارم در این مورد مختصر صحبت کنم.
این سوال کوتاه است ولی نیاز به باز کردن وسیع دارد.
سوال من این است که هر چند در دنیای امروز شغل و درآمد و ارتقای شغلی، یکی از دغدغه های اصلی هر یک از ماست؛ اما به نظر شما به عنوان یک مربی عامل اصلی ارتقای شغل و درآمد چیست؟
سعید بستانی: نکته ای که وجود دارد، این است که خیلی اوقات دوستان هدف را به دست آوردن پول بیشتر می گذارند؛ اما واقعیت این است که زمانی که ما کاری و خدمت رسانی و سرویس را در هر زمینه ای انجام می دهیم و بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم، زندگی یکسری افراد را بهتر می کنیم، هر چقدر ما سرویس بهتری بدهیم و زندگی آدمها را بهتر ارتقا دهیم؛ اگر پزشکم، به همین شکل، اگر کارمندم، به همین شکل، هر چقدر سرویس بهتری دهم و زندگی دیگران را بهتر ارتقا دهم و نیت من کاملا مثبت باشد، کمک می کند که چون سرویس بهتری می دهم، برای تشکر از سرویسم، پول بیشتری به عنوان تشکر از کارم دریافت کنم.
اگر به زندگی آدمهای موفق نگاه کنید، صد نفر اول میلیونر ها را نگاه کنید، همه ی آنها به دنبال این بودند که به شکل های مختلف، زندگی افراد را بهتر کنند و به نظر من روی این موضوع که تمرکز کنند، پول خودش می آید و نباید روی پول تمرکز کنند.
زکی: عالی و فوق العاده عالی است استاد بستانی عزیز. ما از صحبتهای شما فوق العاده لذت می بریم.
سعید بستانی: درود بر شما
زکی: بگذارید داستانی را برای شما عرض کنم.
من در طفولیت لکنت زبان داشتم و این واقعا برایم جالب نبود و رنج می بردم.
من مطمئن هستم که ما ضعف های خود را دوست نداریم و این ضعف من بود.
چیزی که می خواهم بپرسم این است کع همه ی ما در زندگی شخصی یا حرفه ای یا هر وهله ی دیگر از زندگی، ضعفهایی داشتیم؛ بعنوان یک مشاور شما با ضعف های خود چکار می کنید؟
سعید بستانی: بستگی به این دارد که ما چه دیدی داشته باشیم.
از نظر من خیلی نقطه ی ضعفی وجود ندارد و چیزی که می تواند از دید دنیای بیرون نقطه ضعف باشد، می تواند برای ما یک فرصت باشد که حتی از این فرصت استفاده کنیم.
فرض کنید که من یک مشکل دارم، قدم کوتاه است یا مشکل شنوایی دارم، اگر دیدمان را نسبت به آن عوض کنیم و بفهمیم که حتی چه سود هایی می تواند برای ما داشته باشد. فرض کنید قدم کوتاه است و مشکل شنوایی دارم یا لکنت زبان دارم تا زمانی که کامل باشد، ما به سمت رشد بیشتر نمی رویم.
از دید من این یک فرصت است که ما رشد بیشتری برای خودمان بوجود آوریم.
سعید بستانی: یک کلمه سخت است و دو کلمه بهتر است. بهترین دوست خودم و شما. چون وقتی که مشاوره می کنیم، اینکه یکی که در کنارمان باشد و انتخابها و آپشنها را به ما می گوید و می گوید که با توجه به موقعیت ما کدام برای ما مفید است. در مشاوره ی سنتی، بر اساس جهان بینی و دیدگاه خودش به ما میگوید که چه کاری را انجام دهیم و چه کاری را انجام ندهیم اما در دنیای مدرن کمک می کنیم که فرد خودش و نیاز هایش را بهتر بشناسد و بداند که چه کاری او را بهتر به هیجان می آورد و چه مسیری بهترین مسیر است.
چون در کوچینگ دو نفر هستند که شرایط مشابهی دارند اما دو مسیر متفاوت را می روند؛ چون دو شخص متفاوت هستند.
مشاوره ی سنتی، مسیری را که خود فرد بر اساس جامعه یا تجربیات خودش احساس می کرد بهتر است، می گفت این مسیر را برو؛ اما دنیای مدرن، کوچینگ الان تماما بر اساس شناخت و خود فرد است که بهترین مسیر برای آن شخص چیست و خیلی وقتها پیدا کردن مسیر، بدون کوچ و مشاور می تواند زمانبر و هزینه بر باشد.
زکی: فوق العاده؛ هر چند قرار ما توصیف این دو کلمه بود؛ اما واقعا لذت بردیم.
جناب استاد، هر چند موفقیت در هر شغلی تعریف خاص خود را دارد اما شما موفقیت شغلی خود را نسبت به فرد دیگر، چگونه مقایسه می کنید؟
سعید بستانی: ببینید؛ از دید من، موفقیت در کاری به این صورت است که مسیر از جایی که می خواهیم برسیم مهمتر است؛ توی کار خیلی از دوستان می گویند زمانی که مدیر شدم، زمانی که شرکت خودم را داشتم و زمانی که من انقدر درامد داشتم، زمانی است که من موفق و خوشحال هستم و نکته ای که وجود دارد این است که همیشه به دنبال رشد هستیم و بیشتر می خواهیم.
زمانی که من در محیط کاری می خواهم به جایی برسم که رضایت شغلی باشم، مانند این است که بدنبال سایه ی خود بدویم.
از دید من موفقیت در کار، این است که ما در مسیری که می رویم، لذت و هیجان داشته باشیم و کاری که انجام می دهیم ، هدفمند باشد. درسته به سمت پیشرفت می رویم ولی همان لحظه هم از کارمان لذت ببریم.
متاسفانه، آمار نشان می دهد که 70% از کسانی که در یک کار هستند، از کارشان لذت نمی برند؛ این آمار، آمار شوکه کننده ای است.
زکی: با توجه به تجربیات یا حرفه ای که بعنوان مشاور دارید، سه مورد از نقاط قوت و ضعف مشاوران را نام ببرید.
سعید بستانی: حتما. حالا چون من معتقدم چیزی به نام ضعف وجود ندارد، شاید اسم دیگری برایش انتخاب کنم.
سه تا از نقاط قوت در مشاور یا مشاوره، یکیش این است که یک یار همراه باشد.
مورد دیگر اینکه در مسیری که با فرد، کوچینگ را انجام میدهد این است که بهترین مسیر را برای فرد پیدا کنیم؛ چون خیلی وقتها، این خطر وجود دارد که ما بر اساس مسیری که فکر می کنیم، بهترین راه است را مشاوره دهیم و این خطر وجود دارد که آن چیزی نباشد که واقعا فرد آن را می خواهد.
مورد سوم اینکه بر اساس این باشد که مشاوره ای که به فرد می دهیم، بر اساس این باشد که به زندگی فرد یک معنا بدهیم و در مسیر هم، هیجان و لذت را در فرد ایجاد کنیم.
زکی: عالی است. خوب بیایید از بحث مشاوره بیرون بیایید چون شاید برای بینندگان زیاد جالب نباشد.
اما سوالی که پیش می آید این است که شما اهداف بلند مدت را چگونه تعریف می کنید؟
سعید بستانی: نکته ی اهداف بلند مدت این است که اگر شما، بیست سال پیش، این سوال را از من می پرسیدید جوابم با الان فرق می کرد و می گفتم اهداف بلند مدت این است که یک هدف را برای بیست سال آینده تعیین کنیم و تمام تلاشمان را می کنیم که به آن هدف برسیم.
در دنیای امروز به نظر من، هدفهای دراز مدت برای مدت کوتاهی می توانند وجود داشته باشند و الان مفهوم پویایی است.
مثلا وقتی می گویم بیست سال آینده به جایی برسم، در شرایط کنونی بر اساس شناخت خودم، این را می گویم و ممکن است، شش ماه دیگر، شرایط من تغییر کند و هدف دراز مدت را تغییر دهم و خیلی اینطوری نیست که هدفی بگذاریم و هر کاری در زندگی انجام دهیم که هدف تغییر نکند و به سمت آن برویم.
به نظر من رسالت شخصی و اهداف بلند مدت می تواند تغییر کند؛ چون ما و دنیای بیرونمان تغییر می کنیم.
مهم این است که آن هدف دراز مدت، الان ما را به هیجان بیاورد.
زکی: استادم جبران می گفت که اهداف در واقع می تواند همه چیز باشد؛ اما چیزی که فوق العاده مهم است این است که هر چقدر اهداف بلند مدت شما، بزرگ و با دلیل منطقی باشد، کشش آن هم بیشتر می شود؛ به نظر من فوق العاده است؛ شما چه نظری دارید؟
سعید بستانی: دقیقا همینطور است، به این بر می گردد که اگر من می خواهم بیست سال دیگر یک شرکت پزشکی بزند یا به آفریقای جنوبی بروم و در آنجا کاری را انجام دهم یا که می خواهم مدرسه ای بزنم یا بیست سال دیگر پدر خوبی برای سه تا بچه باشم، هر چیزی که برای ما هست و ما را به هیجان می آورد مهم این است که چرا می خواهیم این کار را انجام دهیم؛ دلیلش خیلی مهم است.
خیلی اوقات این اهداف بلند مدت، هدفهای دراز مدت ما نیستند و چیزی است که دیگران گفته اند و در جامعه، همه به سمت آن می روند و زمانی که ما این انتخاب را آگاهانه انجام ندهیم، هیجان و رضایت را برای ما ندارد و به همین دلیل است که خیلی اوقات اهداف را نیمه کاره رها می کنیم.
زکی: سوالی که واقعا یکباره خطور کرد، این است که تابحال به این فکر کرده اید که شغلی که به عنوان مشاور دارید را ترک کنید؟
سعید بستانی: نه؛ چون چیزی است که اگر روزی به جایی برسم و چیز دیگری من را به هیجان بیاورد، ممکن است این شغل را رها کنم و به سمت آن بروم. ولی الان بجز کوچینگ و توانمند سازی دیگران و آموزش استیل های مختلف در این زمینه به دیگران، چیز دیگری مرا به هیجان نمی آورد.
زکی: این خیلی عالی و مشتاقانه و انرژی بخش بخصوص برای خودم است.
سوال بعدی که در ذهنم بود این بود که اگر جواب شما آری بود، بپرسم که چه شغل دیگری را برای خود انتخاب می کنید؟ در زمینه ی کاریتان به عنوان یک مشاور، به چه چیزی بیش از همه افتخار می کنید؟
سعید بستانی: ببینید من مهندسی کامپیوتر خوندم و دوره های مختلفی در این رابطه گذرانده ام و همیشه چیزی که خیلی برایم بعضی وقتا راحت نبوده این است که زمینه ی خیلی از دوستان من که در این کار بوده اند، علوم انسانی و علوم پزشکی بوده است و ممکن است دانش بالایی داشته باشد ولی در زمینه ی انتقال دانش و داشتن سیستمی برای انتقال این دانش، همیشه برای من چالش بوده است و از طرفی با توجه به دانش من در مورد مشاوره و داشتن بک گراند مهندسی، میتوانم زندگی را سیستماتیک ببینم و تلاش کنم که مدلهای سیستماتیکی برای عملی سازی دانشم در زندگی دیگران ارائه دهم و این جزو افتخارات من است که از دید مهندسی می توانم مسائل رشد شخصیتی و کوچینگ را آموزش دهم و جزو معدود افرادی هستم که این کار را می کنم و بصورت ابزار های کاربردی در اختیار علاقه مندان، قرار دهم.
زکی: درسته؛ عالی است؛ راستش همیشه در حرفه ی کاریمان، همیشه این سوال را از مشتریانمان داریم که در هر حرفه ای که باشیم، بعضی موانع و چلنج ها وجود دارد و شما بعنوان یک مشاور چگونه با چلنج ها مقابله می کنید؟
سعید بستانی: چلنج ها به همان صحبتی که گفتم، به عنوان فرصت می بینم بر می گردد و می گوید که چلنج ما را قوی تر می کند؛ همانطور که ورزش میکنید و در باشگاه وزنه ی سبک می زنید، خیلی شاید بازوهایتان رشد نکند ولی زمانی که شروع می کنیم از انرژی زیادی به بازو ها انرژی و فشار زیادی می آوریم و ورزش را انجام می دهیم، آن زمان بازوی ما رشد بیشتری دارد.
این چالشهایی هم که در زندگی و کار وجود دارد، اگر به چشم چیزهایی که ما را قویتر می کند نگاه مکنیم برای ما لذت بخش هم خواهند شد.
زکی: سوالات خیلی زیاد است و ما دوست داریم بیشتر از تجربیات و فهم و دانش شما استفاده کنیم، اما زملن ما زیاد نیست و نمی خواهیم بیشتر مزاحم شما هم شویم.
سوال ما این است که اگر از هر کسی بپرسیم که واقعا دوست دارد در زندگی خود موفقیت خود را تجربه کنید و معنای موفقیت متفاوت است و به آن شخص بر می گردد ولی افرادی که دوست دارند، موفق شوند و تلاش می کنند ولی شکست می خورند، این اشخاص باید چکار کنند؟
سعید بستانی: همیشه باید بدنبال زندگی آگاهانه و هدف دار باشیم و چرایی کار را همیشه قبل از شروع کار، بپرسیم و این که در هر لحظه آگاه به کاری که انجام می دهیم، باشیم و هدف اصلی ما این باشد که از مسیر زندگی لذت ببریم.
آدمهای موفق سیستم دارند و آدمهای بازنده هدف دارند و به این معنی است که اگر می خواهیم 5 کیلو وزن کم کنیم، هدف ما 5 کیلو وزن کم کردن است و روزی 2 ساعت پیاده روی کنیم و هفته ای دو بار به باشگاه برویم و برنج و چربی کمتری مصرف کنیم، این سیستم ما است که ما را به هدفمان می رساند؛ زمانی که تمرکزمان را روی سیستم بگذاریم، حس شکست در ما بوجود نمی آید، حتی اگر بجای 5 کیلو، 3 کیلو وزن کم کنیم، چون تمرکز روی سیستم بوده است، باز هم در ما احساس رضایت بوجود می آورد.
زکی: جناب بستانی عزیز واقعا ممنونیم که این فرصت را در اختیار ما گذاشتید که از تجربیات شما استفاده کنیم. خیلی دوست دارم بدانم که آخرین حرفتان برای بینندگانی که برنامه را می بینند، چیست؟
سعید بستانی: من همیشه می گویم که بهترین دوست خودتان باشید؛ چون زمانی که بهترین دوست خودمان باشیم، بهترین مشاور خودمان هم هستیم و هیچکس بهتر از خودمان ما را نمی شناسد و نمی داند به دنبال چه هستیم؛ پس خودمان را توانمند کنیم که بهترین دوست خودمان باشیم و در مسیر زندگی هیچ کس بهتر از خودمان نمی تواند به ما کمک کند و همیشه می گویم مهم نیست که کامل انجامش بدهی؛ مهم این است که شروع به انجام دادنش کنی.
زکی: اگر از بینندگان ما کسی بخواهد با شما ارتباط داشته باشد، امکان دارد که راه ارتباطی شما را زیر نویس کنیم؟
سعید بستانی: بله حتما. اینستاگرام من: saeed--bostani
فیسبوکم:sbostsni
وبسایتم: behboud.life
دوره ی رایگان غنی سازی ذهن، هدیه ی من به دوستان در این بحران است که در آن قرار داریم.
زکی: از شما ممنونم که در این برنامه شرکت کردید و دعوت ما را قبول کردید.
سعید بستانی: ممنون از شما که این برنامه را دارید و به علاقه مندان در این زمینه آگاهی می دهید.
زکی: بینندگان گرامی واقعا لحظات خوبی را با هم گذراندیم و مطمئنم که شما هم از تجربیات استاد بستانی بهره مند شدید و نمی دانید که باید از کجا شروع کنید و چه کاری انجام دهید؛ من مطمئنم افرادی مانند استاد بستانی میتواند با شما همراهی کند و همگام با شما در مسیر زندگی که می خواهید باشد. امیدوارم در برنامه های بعدی هم ما را همراهی کنید.

آخرین مقالات

Created with